
۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه
چهارشنبه سوری وحضورسبز
مشاور ارشد موسوی:
در هر لحظه، از فرصت ها
برای تظاهرات سبز استفاده کنید!
دکتر امیرارجمند مشاور ارشد میرحسین موسوی، روز پنجشنبه 12 اسفند در یک نشست کوتاه خبری، تاکتیک تشکیل گروهای 50- 100 نفره در تمام نقاط تهران و شهرهای بزرگ را برای حضور در خیابان ها و استفاده از هر فرصتی برای تظاهرات اعلام کرد. با توجه به در پیش بودن 17 اسفند (8 مارس، روز زن) و همچنین سه شنبه پایان سال که مصادف است با شب چهارشنبه سوری، احتمالا این دو مناسبت از فرصت هائی است که مردم برای تظاهرات سبز از آن استفاده خواهند کرد.
در هر لحظه، از فرصت ها
برای تظاهرات سبز استفاده کنید!
دکتر امیرارجمند مشاور ارشد میرحسین موسوی، روز پنجشنبه 12 اسفند در یک نشست کوتاه خبری، تاکتیک تشکیل گروهای 50- 100 نفره در تمام نقاط تهران و شهرهای بزرگ را برای حضور در خیابان ها و استفاده از هر فرصتی برای تظاهرات اعلام کرد. با توجه به در پیش بودن 17 اسفند (8 مارس، روز زن) و همچنین سه شنبه پایان سال که مصادف است با شب چهارشنبه سوری، احتمالا این دو مناسبت از فرصت هائی است که مردم برای تظاهرات سبز از آن استفاده خواهند کرد.
۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه
چه قدر قذافی شبیه حاکمان ایران حرف میزند
دنیا فهمیده دیکتاتور نفهمیده .از خبرنگار که می گوید مردم بر علیه شما تظاهرات کرده اند می پرسد کدام تظاهرات شما خودتان دیدید؟ خبر نگار بله من دیده ام دیروز امروز . پاسخ دیکتاتور .انها را میگوئید انها طرفداران من هستند.خبر نگار خوب پس اگرطرفداران شما هستند چرا علیه شما شعار میدهند وعکس های شما را پاره می کنند .میگوید انها مواد مخدر استعمال کرده اند و............
نحوه حرف زدنش خیلی اشنا بود.انگار نه انگار که با ما بعد مسافتی وعقیدتی دارد.حرف های او را بار ها و بارها از زبان حاکمان جمهوری اسلامی شنیده ایم و البته به طور بی پرده و واضح تر در این چند سال اخیر از زبان رئیس جمهور نظامشان احمدی نزاد.
انگار که دیکتاتورها همه به یک درد مشترک گرفتارند.انها خود را در مرکز جهان فرض میکنند.همه چیز بایدگرد انها شکل بگیرد.البته ناگفته نماند اشتهای دیکتاتور لیبی از نوع ایرانیش کمتر است.او خود را ملک الملوک افریقا میخواند ولی ورژن ایرانی او خود را ولی امر مسلمین کل جهان می داند .به هر حال چه ملک الملوک و چه ولی امر کل مسلمین بی گمان هر دو سرنوشت یکسانی خواهند داشت و انهم سقو ط مرگبار.
نحوه حرف زدنش خیلی اشنا بود.انگار نه انگار که با ما بعد مسافتی وعقیدتی دارد.حرف های او را بار ها و بارها از زبان حاکمان جمهوری اسلامی شنیده ایم و البته به طور بی پرده و واضح تر در این چند سال اخیر از زبان رئیس جمهور نظامشان احمدی نزاد.
انگار که دیکتاتورها همه به یک درد مشترک گرفتارند.انها خود را در مرکز جهان فرض میکنند.همه چیز بایدگرد انها شکل بگیرد.البته ناگفته نماند اشتهای دیکتاتور لیبی از نوع ایرانیش کمتر است.او خود را ملک الملوک افریقا میخواند ولی ورژن ایرانی او خود را ولی امر مسلمین کل جهان می داند .به هر حال چه ملک الملوک و چه ولی امر کل مسلمین بی گمان هر دو سرنوشت یکسانی خواهند داشت و انهم سقو ط مرگبار.
برچسبها:
قذافی وحاکمان ایران-لیبی و جمهوری اسلامی
۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سهشنبه
نامه محمد نوری زاد به (آخرین )رهبر جمهوری اسلامی
این نامه و مقدمه آن را به نقل ازنامه آخر به رهبری یا نامه به آخرین رهبر جمهوری اسلامی.
نامه خواندنی و تاریخی محمد نوری زاد به آخرین رهبر جمهوری اسلامی را بخوانید از این نامه ، هرکس برداشت خود را خواهد داشت .ظاهرا مهمترین پیام این نامه آنست که محمد نوری زاد از آقای خامنه ای خواسته تا قبل از فرارسیدن مرگ - که به پیش بینی نوری زاد ، بسیار زود به سراغ آقای خامنه ای می آید -رهبری را وانهد؛ شاید از بار گناهان وبدنامی های تاریخی او کاسته شود .اما من گمان می کنم مهم ترین پیام نهفته در نامه اخیر نوری زاد ، تأکید بر این نکته است که « آقای خامنه ای ، آخرین رهبر نظام جمهوری اسلامی است » به عبارت دیگر،نامه نوری زاد این بشارت را برای مردم دارد که جمهوری اسلامیِ مورد نظر آقای خامنه ای ، با مرگ او به پایان خواهد رسید
سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیتالله خامنهای مرگ، بیگمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازهی ما را که ناشناس و بیکس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور میسپرند، و جنازهی شما را که معروف عالمید، مردمان بیشمار، بر سر دست میبرند و اشکریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدیتان مینهند. مزار ما، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ میشود، و مزار شما، با گنبد و بارگاهی مجلل، با تالارها و شبستانها و رواقها و صحنها و هتلها و دانشگاهها و حوزههای علمیه، و با فروشگاهها و کتابخانهها و بوستانهایی پر از گل و گیاه، آذین خواهد یافت. ما، که غریب و گمگشتهایم، زود از خاطرهها محو خواهیم شد، شما اما، که از ساماندهندگان بخشهایی از تاریخ این سرزمیناید، تا روزگاران دراز بر سر زبانها خواهید بود. با هر آنچه که ما نخواهیم داشت، و با همهی آنچه که شما خواهید داشت، یک سرنوشت مشترک، ما را و شما را به هم پیوند میزند. و آن: پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسمهایمان، و پاسخگویی به رفتار و اعمال دنیاویمان در سرای باقی است. و باز این که: ترازوی دقیق و مویین خدا، به یک جهش، تکلیف خرد و کلان ما بینشانان را مشخص میکند، و تعیین تکلیف شما، به خاطر مسئولیتهای فراوانتان به درازا خواهد کشید. گرچه در دستگاه سریعالحساب خدا، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود، با شما اما، تا به ریز ریز امضاها و امر و نهیها و خندهها و اخمها و طردها و جذبهایتان رسیدگی نشود، زمان بر شما به کندی گامهای مور، گذر خواهد کرد. ما را و شما را یک به یک بر بلندیهای محشر میایستانند تا راضیان و ناراضیان با عبور از مقابل ما، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سر دهند. ما را که آوازهای با ما نیست، مردمان فراوانی نخواهند شناخت، شما را اما دوستان راضی، و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود. دوستان و دوستداران شما، از نیکیهای شما خواهند گفت. که: خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنهای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت مینمود. صدای خوشی در نماز داشت. از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت. یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مردمان دنیا، با این زورگویان خدانشناس درافتاد. سید عزیز، کشور ما را از هزار توی فتنهها عبور داد و به هر بهانه، ما را از دشمنان در کمین باخبر کرد و بر حذر ساخت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه درفقر و فساد ریشهداری دست و پا میزد، همزمان اما از سلولهای بنیادین به شلیک موشکهای یک و دو و سهی شهاب، و از آنجا به غنیسازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهوارهی امید، و حتی به پیروزی حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت. ما ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم. خدایا، ما که در دنیا از او، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبهی مناسبی برای او مهیا کن. رهبر گرامی، همهی ما قبول داریم که شما هوشمندیها و درایتهای موثری را به روان جامعه جاری فرمودید، اما شرمندهام که فراتر از دوستان و دوستداران شما، که عمدتا از بهرهمندان رهبری شمایند، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد. من، از باب دوستی و رفاقت، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم، شمارگانی از این شکوهها را برای شما واگویه میکنم تا مگر در این فرصت باقیمانده، خود را برای پاسخگویی به مطالبات رها ماندهی مردم در پیشگاه عدل خدا آماده کنید. با این اشارت، که دستگاه حسابگری خدای متعال، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است، و ابراز رضایت و شکایت مردمان، تنها تراشهی نوری است از عدالت او تا حجت بر همگان ما وشما تمام شود. از زبان شخص شما بارها و بارها شنیدهایم که: مراقب ”حق النّاس” باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییهی مردمانمان در محشر عدل خدا بر میشمرم، گزیدهای از میلیونها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید، باید بدانها پاسخ گویید. شاید دوستان چشمبستهی حضرت شما که در دستگاههای قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند، از نمونهی پرسشهایی که من برای شما آوردهام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بیگناه کرده و میکنند، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوریزاد را خاموش کنید و چه نکنید، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگیاش دراندازید، من خامنهای در فردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسشها مواجهم. او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بیکسیام باخبر کرده است. پس با این مقدمه، شما را به عرصهی محشر میبرم. به همان بلندی مشرف. شما هستید و مردمان معترض. و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است. در آن وادی پراضطراب، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد: ۱- ای خدا، سیّدعلی خامنهای، درکنار خوبیهایی که باید میداشت و داشت، و با کارهای خوبی که باید انجام میداد و داد، از همان بدو رهبری اما، برطبل تفرقهی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق «خودی و غیرخودی» جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچگاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راههای عبور ما را مسدود کرد. خدایا، مگر نه این که او، علاوه بر آن که رهبر موافقان خود بود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را دربارهی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا در همه جا، گزینشگران او، راه را بر ما و بر فرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟ ۲- خدایا، دورهی طولانی رهبری سیّدعلی خامنهای، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود. او – سیدعلی – هیچگاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد، در نیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هر آنچه که او میخواست و بدان متمایل بود، دغدغهای نداشتیم. اما عجبا که درهمان سالهای رهبری او، جو جامعه، به لایههای تودرتوی خوف و هراس آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی، به حبس و شکنجه در میافتادند و دچار آسیبهای روانی و اجتماعی فراوان میشدند. شبها و روزهای خانوادههای بسیاری، در متن اضطراب سپری میشد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی، جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود. ۳- خدایا، در دورهی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصتها پرداختند. یک فلکزده بینشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت میافتاد، اما رییسجمهور مطلوب او، و معاون اول رییسجمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمههای بیخ گلو را به رخ میکشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم میخندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیر پای نمایندگان بزدل مجلس میشد. تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوهخوار ذبح شود، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش، به یغمای آن دسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون میایستادند و هیکلش را رنگ میزدند. ۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن همه اما، اعتیاد و بیکاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکلهی کشور شد. آبروی کشور در سطح جهان، فرو کشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغلههایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به سالمسازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هر یک از اینان به کارهای متعددی گرفتار بودند، کسی نمیماند که به اعتیاد گستردهی مردان و زنان و جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرفگرایی فراوانشان، و به کجرویهای مکررشان رسیدگی کند. ۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیتناپذیری مردم و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی چون رییسجمهور دروغ میگوید و پول و فرصت مردم را بالا میکشد و دوستان خود را نیز دراین حرامخواری و به باد دادن فرصتهای بیبازگشت کشور تهییج میکند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و همکیشان خود را به نوا نرسانند. ۶- نخبگان، خدایا، به دلیل بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان، و به دلیل تخریب وجههی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده میکشید، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی درافتاد. کارهای محوری کشور بر زمین ماند. مدیریت کودنانهی مبتنی بر نفتخواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیرنفتی کشور در کار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کمکاری و کجروی، دغدغهای نداشته باشیم. نخبهها رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و همین آفت نخبهکشی و گرایش به بینخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بیسوادان بیفتد و داراییهای کشور به باد داده شود. ۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچگاه فرصتی برای ابراز خواستههای خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده میشد، و در حرکتی همهجانبه، همهی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمیافتادند، و در احکامی مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام، محکوم میشدند. ۸- خدایا، دیدی که خامنهای، در کنار همهی خصلتهای خوبی که داشت، برای تداوم رهبریاش اما، مقولهای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا، نمایندهای مستقل و منتقد و صاحبرای، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که هالهای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دوردستهای تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقهای که او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازهی ورود به حریم آسیبشناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلافکاری، به بدنهی بیمار و تبآلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبهی حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فرو کشید و در زبالهی روابط تو در توی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همهی هزینهها و شهیدها و آسیبها و زحمتها، به جایی نیز نرسید. ۹- در ادامهی این فروپاشیهای همهجانبه، به چهرهی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد. به نحوی که: صدا و سیما، خشنترین دروغها را آذین بست، و وجههی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانهها نیز، به تلمبهای مانند شدند که از چاه آب، به جای آب، سرگینهای بویناک بیرون میکشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم مینهادند. ۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کمخردی چون احمدینژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود، جفا به مقام خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسلهای بعدی ما بود. باید آن نظام آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست میداد اما خامنهای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد. ۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هر کجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی در آن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور، به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی، فرو کشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و حقپوشی، به رویهای متداول بدل شد. هم در میان مردم، و هم حتی در میان روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابهاش در آزادگیاش بود، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانهی او، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که در منبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به خانهی معنوی روحانیان که حوزههای علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهرهای مخوف پرداخت. هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغضها و دردهای مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزهها و حاکمیت بگذارد. روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگیاش به حکومتها بود، به آنچنان روزی از بیهویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونهی مجامع و حوزههای علوم دینی کنار گذارده میشدند. در عوض، مداحان سطحی و فریبکار، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی بر سر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینهتوزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشور ما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمیرسیدند. ۱۲- خدایا، سیدعلی، با گماردن افراد سست و بیدانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییسجمهور و دولت و بزرگان آن کشور میپرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر میکشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمیشد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راههای گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالیالذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند قاضیالقضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم، قاضیالقضات به کسی گفته و میگویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد. اما این شیخ، بدون این که ذرهای تجربه، و ذرهای دانش قضایی داشته باشد، بر مسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستینها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرمهایی مبادرت ورزید که از فرط سستی، کودکان را نیز به خنده وا میداشت. اما همین جرمهای خندهدار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندانهای انفرادی و شکنجه در افتادند. خدایا، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد، و عدالت و علی و اولاد علی، و همهی آموزههای دینی، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند. ۱۳- البته خدا، در همهی این سالها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری را در جامعهی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده، و با ادبیاتی که دورهاش سپری شده بود، با قدرتهای برتر جهان سخن گفت. بی آن که پا به پای مرگ بر آمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد. این ادبیات، از گنجینهی داراییهای خود، فرد منطبقی چون احمدینژاد را برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعالتر شود، و سفرهی شعارخواری عوام، با همهی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده میشد، ای خدا، بی آن که دیرینگی چند هزار سالهی ما، و داراییهای علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی و عبوسی و هیمنهی تروریستی ما تبلیغ میشد. ۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام میداریم: ماموران سیدعلی ممکن است از مطالعهی این نوشته برآشوبند و برای نویسندهی صادق آن برنامهای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوریزاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او مینوشت، با آغوش گشودهی علی و یاران او مواجه میشد و هرگز کسی متعرض او نمیشد. اما چرا در جامعهی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل و سیرهی علی نداشت اما مرتب از علی سخن میگفت و از همگان انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله میداد. ۱۵- خدایا، سیّدعلی، با همهی مراتب علمیاش، و با همهی زیرکی و شم شریف سیاسیاش، و با همهی ذکاوتهای منحصر بفردش، بی آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور میبود، به هر کجای مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایرهی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را در همه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات کالا مبادرت میکرد، و هم با کلت و بیسیم و مسلسل خود در مناقصههای اقتصادی شرکت مینمود و در همه جا نیز برندهی بلامنازعهی این مناقصهها بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آنگونه که خود میخواست – دست میبرد. مشغلههای این چنینی، ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگزبه میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین، هیچگاه به رواج تنفروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال رایج فعالیتهای اقتصادی مردمش، و به اسلامیکه زیر دست و پای ماموران قلدر و بیخرد، و مسئولان بیکفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر میزد و استمداد میطلبید، توجه نکند. ۱۶- تا این که ندانمکاریها و شعارگوییها و فریبکاریهای فرد نالایقی چون احمدینژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت. بله ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند، در تحریم همهجانبهی ما متحد شدند. التماسهای پنهان و آشکار رییسجمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی، با همین تحریمهای همهجانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و بر زمین گرممان کوفتند. رهبر گرامیما، کامتان شیرین. اگر که، از مطالعهی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموختهایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه میستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنهی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشتهای است که مستقیم، رو به شما مینویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک میدانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحشهای ناموسی به تنگنای روحی و روانی در اندازند. من همهی این ابتلائات آتی را بجان میپذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم. ای کاش بعد از پنج نامهای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم، مرا فرا میخواندید و بر من میآشفتید که فلانی، تو را چه میشود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصتهای از کف رفته، نه از بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بنبست حتمی و فروپاشی عنقریب، نه از مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربههایی میگفتم که بر در خانهی شما میخورد و شما آنها را نمیشنوید. و آن، ضربههای کف دست مرگ است که بر خانهی دل ما و شما میخورد و ما بیاعتنا به او، سر به کار دلخواه خود فرو بردهایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بیگمان سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازهی ما را که ناشناس و بیکس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور میسپرند، و جنازهی شما را که معروف عالمید، مردمان بیشمار، بر سر دست میبرند و اشکریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدیتان مینهند. رهبر گرامیما، این که ”آخرین نامه” را به این نوشته عنوان دادهام، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بینشان و بیآوازهایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت. آنان با غرور خواهند گفت: خامنهای، رهبری فهیم و باخرد بود. گرچه در مقطعی از اواخر عمرش، رشتههای ادارهی کشور از دستش به در رفت و خسارتها بالا گرفت، در سالهای بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت. دلهای رمیده را از هر سو بر سر سفرهی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشکها را سترد. قدرتهای در سایه را از هر کجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون نلسون ماندلا، از منصبهای کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت قانون هموار ساخت. بساط رابطههای مخوف را برچید. آدمهای کمخرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را بر سر کارها گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران و ایرانی را ترمیم کرد و برکشید. آری رهبر گرامی، همهی ما دوست داریم شما را بر بلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک همارهی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دو قدمی یک چنین افق مبارکی ایستادهاید. در این یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان قدرتهای در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شدهاند. به امید روزی در همین نزدیکیها، که با درایت شما، همهی دورنگیها به یکرنگی، و همهی جداییها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد، شایستهی حتمیفروپاشی است. و شما نیکتر از ما میدانید که: ما را جز به فرا بردن فهمها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمانمان چارهای نیست. رهبر گرامی، اگر پرسش شما این است که از کجا میتوان آغاز کرد، پاسخ میدهم: به یک دستور شریف شما همهی زندانیان بیگناه ما به آغوش عزیزان خویش باز میگردند. این همان بارقهی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بستهایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را میبینم که مردمان ما با غرور بر زبان میآورند و بدان مباهات میکنند. یا علی! فرزند شما: محمد نوریزاد بیست مرداد هشتاد و نه
Posted by saman at 02:46 وبلاگ فرشه یاقی در وبلاگم میآورم.
نامه خواندنی و تاریخی محمد نوری زاد به آخرین رهبر جمهوری اسلامی را بخوانید از این نامه ، هرکس برداشت خود را خواهد داشت .ظاهرا مهمترین پیام این نامه آنست که محمد نوری زاد از آقای خامنه ای خواسته تا قبل از فرارسیدن مرگ - که به پیش بینی نوری زاد ، بسیار زود به سراغ آقای خامنه ای می آید -رهبری را وانهد؛ شاید از بار گناهان وبدنامی های تاریخی او کاسته شود .اما من گمان می کنم مهم ترین پیام نهفته در نامه اخیر نوری زاد ، تأکید بر این نکته است که « آقای خامنه ای ، آخرین رهبر نظام جمهوری اسلامی است » به عبارت دیگر،نامه نوری زاد این بشارت را برای مردم دارد که جمهوری اسلامیِ مورد نظر آقای خامنه ای ، با مرگ او به پایان خواهد رسید
سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیتالله خامنهای مرگ، بیگمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازهی ما را که ناشناس و بیکس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور میسپرند، و جنازهی شما را که معروف عالمید، مردمان بیشمار، بر سر دست میبرند و اشکریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدیتان مینهند. مزار ما، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ میشود، و مزار شما، با گنبد و بارگاهی مجلل، با تالارها و شبستانها و رواقها و صحنها و هتلها و دانشگاهها و حوزههای علمیه، و با فروشگاهها و کتابخانهها و بوستانهایی پر از گل و گیاه، آذین خواهد یافت. ما، که غریب و گمگشتهایم، زود از خاطرهها محو خواهیم شد، شما اما، که از ساماندهندگان بخشهایی از تاریخ این سرزمیناید، تا روزگاران دراز بر سر زبانها خواهید بود. با هر آنچه که ما نخواهیم داشت، و با همهی آنچه که شما خواهید داشت، یک سرنوشت مشترک، ما را و شما را به هم پیوند میزند. و آن: پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسمهایمان، و پاسخگویی به رفتار و اعمال دنیاویمان در سرای باقی است. و باز این که: ترازوی دقیق و مویین خدا، به یک جهش، تکلیف خرد و کلان ما بینشانان را مشخص میکند، و تعیین تکلیف شما، به خاطر مسئولیتهای فراوانتان به درازا خواهد کشید. گرچه در دستگاه سریعالحساب خدا، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود، با شما اما، تا به ریز ریز امضاها و امر و نهیها و خندهها و اخمها و طردها و جذبهایتان رسیدگی نشود، زمان بر شما به کندی گامهای مور، گذر خواهد کرد. ما را و شما را یک به یک بر بلندیهای محشر میایستانند تا راضیان و ناراضیان با عبور از مقابل ما، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سر دهند. ما را که آوازهای با ما نیست، مردمان فراوانی نخواهند شناخت، شما را اما دوستان راضی، و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود. دوستان و دوستداران شما، از نیکیهای شما خواهند گفت. که: خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنهای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت مینمود. صدای خوشی در نماز داشت. از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت. یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مردمان دنیا، با این زورگویان خدانشناس درافتاد. سید عزیز، کشور ما را از هزار توی فتنهها عبور داد و به هر بهانه، ما را از دشمنان در کمین باخبر کرد و بر حذر ساخت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه درفقر و فساد ریشهداری دست و پا میزد، همزمان اما از سلولهای بنیادین به شلیک موشکهای یک و دو و سهی شهاب، و از آنجا به غنیسازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهوارهی امید، و حتی به پیروزی حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت. ما ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم. خدایا، ما که در دنیا از او، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبهی مناسبی برای او مهیا کن. رهبر گرامی، همهی ما قبول داریم که شما هوشمندیها و درایتهای موثری را به روان جامعه جاری فرمودید، اما شرمندهام که فراتر از دوستان و دوستداران شما، که عمدتا از بهرهمندان رهبری شمایند، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد. من، از باب دوستی و رفاقت، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم، شمارگانی از این شکوهها را برای شما واگویه میکنم تا مگر در این فرصت باقیمانده، خود را برای پاسخگویی به مطالبات رها ماندهی مردم در پیشگاه عدل خدا آماده کنید. با این اشارت، که دستگاه حسابگری خدای متعال، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است، و ابراز رضایت و شکایت مردمان، تنها تراشهی نوری است از عدالت او تا حجت بر همگان ما وشما تمام شود. از زبان شخص شما بارها و بارها شنیدهایم که: مراقب ”حق النّاس” باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییهی مردمانمان در محشر عدل خدا بر میشمرم، گزیدهای از میلیونها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید، باید بدانها پاسخ گویید. شاید دوستان چشمبستهی حضرت شما که در دستگاههای قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند، از نمونهی پرسشهایی که من برای شما آوردهام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بیگناه کرده و میکنند، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوریزاد را خاموش کنید و چه نکنید، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگیاش دراندازید، من خامنهای در فردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسشها مواجهم. او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بیکسیام باخبر کرده است. پس با این مقدمه، شما را به عرصهی محشر میبرم. به همان بلندی مشرف. شما هستید و مردمان معترض. و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است. در آن وادی پراضطراب، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد: ۱- ای خدا، سیّدعلی خامنهای، درکنار خوبیهایی که باید میداشت و داشت، و با کارهای خوبی که باید انجام میداد و داد، از همان بدو رهبری اما، برطبل تفرقهی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق «خودی و غیرخودی» جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچگاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راههای عبور ما را مسدود کرد. خدایا، مگر نه این که او، علاوه بر آن که رهبر موافقان خود بود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را دربارهی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا در همه جا، گزینشگران او، راه را بر ما و بر فرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟ ۲- خدایا، دورهی طولانی رهبری سیّدعلی خامنهای، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود. او – سیدعلی – هیچگاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد، در نیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هر آنچه که او میخواست و بدان متمایل بود، دغدغهای نداشتیم. اما عجبا که درهمان سالهای رهبری او، جو جامعه، به لایههای تودرتوی خوف و هراس آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی، به حبس و شکنجه در میافتادند و دچار آسیبهای روانی و اجتماعی فراوان میشدند. شبها و روزهای خانوادههای بسیاری، در متن اضطراب سپری میشد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی، جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود. ۳- خدایا، در دورهی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصتها پرداختند. یک فلکزده بینشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت میافتاد، اما رییسجمهور مطلوب او، و معاون اول رییسجمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمههای بیخ گلو را به رخ میکشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم میخندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیر پای نمایندگان بزدل مجلس میشد. تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوهخوار ذبح شود، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش، به یغمای آن دسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون میایستادند و هیکلش را رنگ میزدند. ۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن همه اما، اعتیاد و بیکاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکلهی کشور شد. آبروی کشور در سطح جهان، فرو کشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغلههایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به سالمسازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هر یک از اینان به کارهای متعددی گرفتار بودند، کسی نمیماند که به اعتیاد گستردهی مردان و زنان و جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرفگرایی فراوانشان، و به کجرویهای مکررشان رسیدگی کند. ۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیتناپذیری مردم و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی چون رییسجمهور دروغ میگوید و پول و فرصت مردم را بالا میکشد و دوستان خود را نیز دراین حرامخواری و به باد دادن فرصتهای بیبازگشت کشور تهییج میکند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و همکیشان خود را به نوا نرسانند. ۶- نخبگان، خدایا، به دلیل بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان، و به دلیل تخریب وجههی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده میکشید، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی درافتاد. کارهای محوری کشور بر زمین ماند. مدیریت کودنانهی مبتنی بر نفتخواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیرنفتی کشور در کار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کمکاری و کجروی، دغدغهای نداشته باشیم. نخبهها رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و همین آفت نخبهکشی و گرایش به بینخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بیسوادان بیفتد و داراییهای کشور به باد داده شود. ۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچگاه فرصتی برای ابراز خواستههای خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده میشد، و در حرکتی همهجانبه، همهی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمیافتادند، و در احکامی مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام، محکوم میشدند. ۸- خدایا، دیدی که خامنهای، در کنار همهی خصلتهای خوبی که داشت، برای تداوم رهبریاش اما، مقولهای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا، نمایندهای مستقل و منتقد و صاحبرای، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که هالهای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دوردستهای تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقهای که او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازهی ورود به حریم آسیبشناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلافکاری، به بدنهی بیمار و تبآلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبهی حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فرو کشید و در زبالهی روابط تو در توی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همهی هزینهها و شهیدها و آسیبها و زحمتها، به جایی نیز نرسید. ۹- در ادامهی این فروپاشیهای همهجانبه، به چهرهی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد. به نحوی که: صدا و سیما، خشنترین دروغها را آذین بست، و وجههی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانهها نیز، به تلمبهای مانند شدند که از چاه آب، به جای آب، سرگینهای بویناک بیرون میکشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم مینهادند. ۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کمخردی چون احمدینژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود، جفا به مقام خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسلهای بعدی ما بود. باید آن نظام آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست میداد اما خامنهای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد. ۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هر کجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی در آن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور، به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی، فرو کشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و حقپوشی، به رویهای متداول بدل شد. هم در میان مردم، و هم حتی در میان روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابهاش در آزادگیاش بود، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانهی او، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که در منبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به خانهی معنوی روحانیان که حوزههای علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهرهای مخوف پرداخت. هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغضها و دردهای مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزهها و حاکمیت بگذارد. روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگیاش به حکومتها بود، به آنچنان روزی از بیهویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونهی مجامع و حوزههای علوم دینی کنار گذارده میشدند. در عوض، مداحان سطحی و فریبکار، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی بر سر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینهتوزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشور ما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمیرسیدند. ۱۲- خدایا، سیدعلی، با گماردن افراد سست و بیدانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییسجمهور و دولت و بزرگان آن کشور میپرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر میکشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمیشد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راههای گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالیالذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند قاضیالقضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم، قاضیالقضات به کسی گفته و میگویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد. اما این شیخ، بدون این که ذرهای تجربه، و ذرهای دانش قضایی داشته باشد، بر مسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستینها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرمهایی مبادرت ورزید که از فرط سستی، کودکان را نیز به خنده وا میداشت. اما همین جرمهای خندهدار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندانهای انفرادی و شکنجه در افتادند. خدایا، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد، و عدالت و علی و اولاد علی، و همهی آموزههای دینی، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند. ۱۳- البته خدا، در همهی این سالها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری را در جامعهی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده، و با ادبیاتی که دورهاش سپری شده بود، با قدرتهای برتر جهان سخن گفت. بی آن که پا به پای مرگ بر آمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد. این ادبیات، از گنجینهی داراییهای خود، فرد منطبقی چون احمدینژاد را برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعالتر شود، و سفرهی شعارخواری عوام، با همهی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده میشد، ای خدا، بی آن که دیرینگی چند هزار سالهی ما، و داراییهای علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی و عبوسی و هیمنهی تروریستی ما تبلیغ میشد. ۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام میداریم: ماموران سیدعلی ممکن است از مطالعهی این نوشته برآشوبند و برای نویسندهی صادق آن برنامهای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوریزاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او مینوشت، با آغوش گشودهی علی و یاران او مواجه میشد و هرگز کسی متعرض او نمیشد. اما چرا در جامعهی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل و سیرهی علی نداشت اما مرتب از علی سخن میگفت و از همگان انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله میداد. ۱۵- خدایا، سیّدعلی، با همهی مراتب علمیاش، و با همهی زیرکی و شم شریف سیاسیاش، و با همهی ذکاوتهای منحصر بفردش، بی آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور میبود، به هر کجای مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایرهی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را در همه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات کالا مبادرت میکرد، و هم با کلت و بیسیم و مسلسل خود در مناقصههای اقتصادی شرکت مینمود و در همه جا نیز برندهی بلامنازعهی این مناقصهها بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آنگونه که خود میخواست – دست میبرد. مشغلههای این چنینی، ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگزبه میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین، هیچگاه به رواج تنفروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال رایج فعالیتهای اقتصادی مردمش، و به اسلامیکه زیر دست و پای ماموران قلدر و بیخرد، و مسئولان بیکفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر میزد و استمداد میطلبید، توجه نکند. ۱۶- تا این که ندانمکاریها و شعارگوییها و فریبکاریهای فرد نالایقی چون احمدینژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت. بله ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند، در تحریم همهجانبهی ما متحد شدند. التماسهای پنهان و آشکار رییسجمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی، با همین تحریمهای همهجانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و بر زمین گرممان کوفتند. رهبر گرامیما، کامتان شیرین. اگر که، از مطالعهی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموختهایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه میستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنهی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشتهای است که مستقیم، رو به شما مینویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک میدانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحشهای ناموسی به تنگنای روحی و روانی در اندازند. من همهی این ابتلائات آتی را بجان میپذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم. ای کاش بعد از پنج نامهای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم، مرا فرا میخواندید و بر من میآشفتید که فلانی، تو را چه میشود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصتهای از کف رفته، نه از بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بنبست حتمی و فروپاشی عنقریب، نه از مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربههایی میگفتم که بر در خانهی شما میخورد و شما آنها را نمیشنوید. و آن، ضربههای کف دست مرگ است که بر خانهی دل ما و شما میخورد و ما بیاعتنا به او، سر به کار دلخواه خود فرو بردهایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بیگمان سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازهی ما را که ناشناس و بیکس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور میسپرند، و جنازهی شما را که معروف عالمید، مردمان بیشمار، بر سر دست میبرند و اشکریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدیتان مینهند. رهبر گرامیما، این که ”آخرین نامه” را به این نوشته عنوان دادهام، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بینشان و بیآوازهایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت. آنان با غرور خواهند گفت: خامنهای، رهبری فهیم و باخرد بود. گرچه در مقطعی از اواخر عمرش، رشتههای ادارهی کشور از دستش به در رفت و خسارتها بالا گرفت، در سالهای بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت. دلهای رمیده را از هر سو بر سر سفرهی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشکها را سترد. قدرتهای در سایه را از هر کجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون نلسون ماندلا، از منصبهای کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت قانون هموار ساخت. بساط رابطههای مخوف را برچید. آدمهای کمخرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را بر سر کارها گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران و ایرانی را ترمیم کرد و برکشید. آری رهبر گرامی، همهی ما دوست داریم شما را بر بلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک همارهی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دو قدمی یک چنین افق مبارکی ایستادهاید. در این یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان قدرتهای در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شدهاند. به امید روزی در همین نزدیکیها، که با درایت شما، همهی دورنگیها به یکرنگی، و همهی جداییها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد، شایستهی حتمیفروپاشی است. و شما نیکتر از ما میدانید که: ما را جز به فرا بردن فهمها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمانمان چارهای نیست. رهبر گرامی، اگر پرسش شما این است که از کجا میتوان آغاز کرد، پاسخ میدهم: به یک دستور شریف شما همهی زندانیان بیگناه ما به آغوش عزیزان خویش باز میگردند. این همان بارقهی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بستهایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را میبینم که مردمان ما با غرور بر زبان میآورند و بدان مباهات میکنند. یا علی! فرزند شما: محمد نوریزاد بیست مرداد هشتاد و نه
Posted by saman at 02:46 وبلاگ فرشه یاقی در وبلاگم میآورم.
انقلاب در کشورهای عربی و واکنش متناقض جمهوری اسلامی
امریکا و اروپایی ها چه کار باید بکنند تا حاکمان ایران راضی شوند کسی نمیداند!!! در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون وزیر امور خارجه وقت امریکا از ایران بخاطر دخالت در امورداخلی ایران در وقایع 28 مرداد 1332 عذر خواهی کرد و البته کسی که عذر خواهی میکند احتمالا در صدد جبران نیز بر خواهد امد ولی همین اقای خامنه ای امد و گفت خجا لت هم نمیکشند و فقط میگویند ببخشید.!!!
امروزه هم در مورد وقایع لیبی اقایان با ان دستگاه عریض و طویل کارشان شده اینکه بعد از پخش هر خبری در مورد وقایع لیبی به یکباره سراغ امریکا بروند و بگویند علیرغم این همه جنایت حاکم لیبی در حق مردم خود, امریکا و غرب هیچ واکنشی از خود نشان نداده اند.خلاصه کلام انها اینکه امریکا و غرب راضی به این جنایات هستند.
و اما همزمان با وحشی گری حکومت لیبی در سرکوب مردم خود واعتراض شدید امریکا و غرب به این موضوع و سخنان وزیر خارجه امریکا مبنی بر اینکه هیچ گزینه ای در پشتیبانی از مردم لیبی مردود نیست به یکباره موضع ملایان حاکم تغییر کرد و بوق های تبلیغاتی حکومت در چرخشی 180 درجه معترض شدند که امریکا میخواهد به لیبی حمله نظامی کند و صد البته هدفش نه کمک به مردم بلکه قبضه کردن چاهای نفت ان کشور است.
باید گفت تبارک الله احسن الخالقین !!!! ازدست این حاکمان چند شخصیتی که امورات مردم ایران در دست انها افتاده است اینها تکلیفشان با خودشان هم معلوم نیست!!!
بی اختیار به یاد داستان ملا وخرش می افتم و مردم نادان ان زمانهای دور. با این تفاوت که در این زمانه جای مردم با ملا عوض شده است.حال باید نشست و دید که تا روزی که اینها مجبور به ترک کرسیهای قدرت شوند چند چهره دیگر از خود به نمایش میگذارند که بی شک اخرین انها گریه وزاری و طلب بخشش از پیشگاه مردم ایرا ن خواهد بود .ولی شاید ان روز دیگر برای ان کار بسیار دیر شده باشد
امروزه هم در مورد وقایع لیبی اقایان با ان دستگاه عریض و طویل کارشان شده اینکه بعد از پخش هر خبری در مورد وقایع لیبی به یکباره سراغ امریکا بروند و بگویند علیرغم این همه جنایت حاکم لیبی در حق مردم خود, امریکا و غرب هیچ واکنشی از خود نشان نداده اند.خلاصه کلام انها اینکه امریکا و غرب راضی به این جنایات هستند.
و اما همزمان با وحشی گری حکومت لیبی در سرکوب مردم خود واعتراض شدید امریکا و غرب به این موضوع و سخنان وزیر خارجه امریکا مبنی بر اینکه هیچ گزینه ای در پشتیبانی از مردم لیبی مردود نیست به یکباره موضع ملایان حاکم تغییر کرد و بوق های تبلیغاتی حکومت در چرخشی 180 درجه معترض شدند که امریکا میخواهد به لیبی حمله نظامی کند و صد البته هدفش نه کمک به مردم بلکه قبضه کردن چاهای نفت ان کشور است.
باید گفت تبارک الله احسن الخالقین !!!! ازدست این حاکمان چند شخصیتی که امورات مردم ایران در دست انها افتاده است اینها تکلیفشان با خودشان هم معلوم نیست!!!
بی اختیار به یاد داستان ملا وخرش می افتم و مردم نادان ان زمانهای دور. با این تفاوت که در این زمانه جای مردم با ملا عوض شده است.حال باید نشست و دید که تا روزی که اینها مجبور به ترک کرسیهای قدرت شوند چند چهره دیگر از خود به نمایش میگذارند که بی شک اخرین انها گریه وزاری و طلب بخشش از پیشگاه مردم ایرا ن خواهد بود .ولی شاید ان روز دیگر برای ان کار بسیار دیر شده باشد
۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه
شورای همآهنگی راه سبز امید
شورای همآهنگی راه سبز امید:
سه شنبه 10 اسفند: یا حسین میر حسین- یا مهدی، شیخ مهدی. از میدان امام حسین تا میدان آزادی در تهران و در شهرستان به سمت میادین اصلی
سه شنبه 10 اسفند: یا حسین میر حسین- یا مهدی، شیخ مهدی. از میدان امام حسین تا میدان آزادی در تهران و در شهرستان به سمت میادین اصلی
۱۳۸۹ اسفند ۳, سهشنبه
منشور جنبش سبز (ویرایش دوم)
شورای هماهنگی راه سبز امید:
منشور جنبش سبز (ویرایش دوم)
متن کامل ویراست دوم منشور جنبش سبز، که به امضای میرحسین موسوی و مهدی کروبی رسیده است، منتشر شد.
نسخه ی اولیه ی این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود. اکنون این شورا، متن کامل منشور را برای انتشار در اختیار کلمه و سحام نیوز قرار داده است.
به گزارش کلمه این منشور که متن اولیه و پیشنهادی آن در ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ و به همراه بیانیه شماره ۱۸ منتشر شد، حاوی ریشهها و اهداف، راهکارهای بنیادین، تعریف هویت سبز و معرفی ارزشهای جنبش است.
موسوی در همان زمان، تدوین نسخهی اولیهی منشور جنبش سبز را قدم اول دانسته و ابراز امیدواری کرده بود که جنبش سبز در مسیر تکاملی خود، متن کاملتر و زیباتری بیافریند. منشور جنبش سبز، آنطور که تاکید میکند، قرار است به هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز بینجامد.
از آن زمان تاکنون، این متن علاوه بر نقد در عرصهی عمومی، از سوی دهها تن از چهرههای شاخص سیاسی، فرهنگی و فکری نیز مورد بررسی و اظهارنظر قرار گرفته و در نهایت، با اصلاحات و ویرایش چند مرحلهای، به شکلگیری متن جدیدی برای منشور جنبش سبز انجامیده است متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
منشور جنبش سبز (ویراست جدید)
بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز سخن
با اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، جرقه ای در قلب مردم ایران زده شد که به جنبشی فراگیر و بی سابقه و عظیم انجامید. جنبشی برای احیای مفهوم ملت و احقاق حقوق از دست رفته ملت. جنبش راه سبز امید اینگونه شکل گرفت. از آن زمان، ضرورت تدوین و انتشار میثاقی ملی که آرمان های عمومی جنبش را تعریف کند و فعالان جنبش سبز بر محور آن به فعالیت بپردازند، احساس می شد. انتقاداتی که دربارة روشن نبودن اهداف، ارزش ها، مبانی و راهکارهای جنبش سبز به عنوان جنبش اعتراضی مسالمت آمیزی که خواستار اصلاح وضعیت کنونی و برون رفت از بحران های جامعة ایران از طریق سازوکارهای مدنی است، بیان می شد، گویای صحت و اهمیت آن احساس بود. نیز عدم شفافیت و صراحت مرزهای جنبش با حرکت های انتقام گیرنده و براندازانه ای که برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روش را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمرند، خود برهان قاطعی بر ضرورت تدوین و تنویر چارچوب و اسکلت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز شمرده می شد. از بخت خوش، پس از چندی و با همت جمعی از فعالان جنبش و شور و تامل چهره های شاخص آن، منشور جنبش سبز انتشار یافت. مهمترین ثمرات انتشار منشور این بود که حدود و چارچوب مطالبات مردم را مشخص کرد، به گسترش و عمق جنبش سبز یاری رساند و بر بطلان این ادعا گواهی داد که نه تنها جنبش نمرده یا بی اثر نشده، بلکه از پیش زنده تر است و می تواند اصول، اهداف، هویت، چشم اندازها و راهکارهای خود را برای مخاطبین و همراهانش روشن کند. همان کلمات ساده و صمیمی کافی بود تا نشان دهد که میزان صحت و سقم ادعاهایی که با برنامه ای حساب شده و با مضمون واحد مرگ یا خاموشی جنبش سبز، از جانب دو جبهه مشخص کودتاگران انتخاباتی و وابستگان به سلطه جویان بیگانه از منافع ملی مردم ایران مطرح می شود، تا چه میزان است. حتی دامنه اظهار نظرها درباره منشور نشان داد که جنبش سبز تا کجا ریشه دوانده و با گذشت زمان، گستره آن به مناطق جغرافیایی متنوع تر و اقشار اجتماعی بیشتری کشیده شده است. تلاش عاشقانه، خالصانه و داوطلبانه نوجوانان و جوانانی که در فقدان امنیت، آسایش، آزادی بیان، توقیف مکرر مطبوعات و سانسور شدید اخبار و تحلیل های واقعی کشور، پیام جنبش را در سراسر ایران به آحاد مردم می رسانند و باز با اعلام هر از گاه مرگ آن حرکت ملی در طول سال گذشته مواجه بوده اند، شاهدی گویا و مانا بر سرسبزی، سرزندگی و بالندگی فزایندة جنبش سبز ملت ایران است.
همانگونه که در اولین منشور جنبش راه سبز امید مطرح شد، گفتگوی مستمر درباره این متن و نقد و اصلاح آن، ضرورتی انکارناپذیر است. به همین منظور، پس از انتشار متن و در پاسخ به نیاز مذکور، پرسشنامه ای برای تعداد کثیری از صاحبنظران، فعالان سیاسی، هنری، اجتماعی و حقوقی، اساتید حوزه و دانشگاه و شخصیت های فرهنگی و مذهبی ارسال و نظرات آنان گردآوری و دسته بندی شد. البته بدیهی است که اگر شرایط مطلوب و مناسب برای این گفتگوها در فضایی مدنی و آزاد فراهم می شد، دائرة این نظرخواهی گسترش می یافت و غنای آن را فراتر می برد. اما متأسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی و عدم امکان تشکیل جلسات بحث و گفتگو، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود ماند. آنچه در پی می آید، ویراست دوم منشور جنبش سبز است که با لحاظ کردن نظرات ارسالی تهیه شده است. امید آن که نسخه های پسین، نظرات طیفی وسیعتر را در بر گیرد و با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی، اصول منشور کامل تر بیان شده و نقایص آن مرتفع شود و سرانجام، همه ما بتوانیم سازنده تر و سرزنده تر در راه نیل به آزادی و عدالت و احقاق حقوق ملت گام برداریم.
الف) تولد جنبش سبز
جنبش سبز مردم ایران، نهضتی است که اهداف خود را در بستر میلاد خود تعریف کرده است. این جنبش در اعتراض به ظهور و تداوم کژروی ها و انحرافاتی شکل گرفت و در دل خود اهدافی را پرورد که اینک به نمادهای معنادار آن تبدیل شده است. انحرافاتی که به تدریج پدید آمد و از اتفاق به استمرار رسید. از آن جمله:
وجود و بروز اختلافات سیاسی و تلقی های گوناگون از اهداف و پیدایش موانع سازمان یافته تدریجی در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و پیشرفت که مردم ایران برای دستیابی به آنها، جان بر سر انقلاب اسلامی خود نهادند و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را با رأی خود تأیید کردند.
ظهور گرایش های تمامیت خواهانه واستبدادی و انحصارطلبانه در میان برخی از مسئولین حکومتی.
نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان و بی حرمتی به کرامت انسانی متجلی در اصول مسلم حقوق بشر.
سوء مدیریت وکاهش شدید کارآمدی نظام، ترویج دروغ سالاری و کاهش چشمگیر اعتماد ملت به مسئولان.
افزایش فاصلة طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی.
سوءاستفاده و قانون گریزی برخی مجریان قانون وفسادگسترده اقتصادی ودست اندازی بی مهابا و قانون ستیزانه به بیت المال و ثروتهای ملی ونابودی دستگاههای برنامه ریزی و نظارتی
نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوام فریبانه در تعاملات بین المللی همراه با سوءاستفاده از اعتقادات استقلال طلبانه و ضدسلطة جهانی در میان اقشار گوناگون.
فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت وتحریف دیانت با بکارگیری تهمت و دروغ و خرافه درراه رسیدن به قدرت و حفظ آن.
افزایش سرکوب، انسداد و اختناق در فضای مدنی وغصب رسانه ملی وسایر امکانات ارتباطاتی و فضای مجازی
اینهمه از جمله عواملی است که بویژه در سالیان اخیر، به شکل گیری نگرش های اعتراضی در میان دل سوختگان و قاطبة مردم ایران انجامید که جنبش سبز مردم ایران، بروز بارز قدرتمند آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و رخدادهای پس از آن بود.
ب) اهداف جنبش
جنبش سبز با پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی که در فرهنگ این سرزمین ریشه تنیده اند، خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال های پس از انقلاب می داند و بر این اساس، حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد.
جنبش سبز برآمده از مردم و مولود یک نهضت ملی است. حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی است که پیش از این در برهه هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی، خود را جلوه گر ساخته است.
بازخوانی تجربة معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان می دهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعة مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاء سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، زمینه سازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی - سیاسی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود و مواجهه صادقانه با مردم و محرم دانستن ملت و پای فشاری بر تحقق آرمان های ملی، می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد. این امر مستلزم توافق و تأکید بر مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همة نیروهایی است که به رغم داشن هویت مستقل، با پذیرش تعدد و تنوع درون جنبش، زیر چتر ملی فراگیر جنبش سبز ایران در کنار یکدیگر قرار می گیرند.
پ) چشم اندازهای بنیادین
۱٫ جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی صادقانه هرگونه مطلق نگری، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش، پای می فشرد. دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همة فعالان و بویژه صاحبان اندیشه و تجربه، امری حیاتی است که می تواند مانع از لغزش جنبش به ورطة تمامیت خواهی و فساد شود.
۲٫ در نگاه فعالان جنبش سبز، مردم ایران خواهان ایرانی آزاد، آباد و سرافراز هستند. جنبش سبز موافق به رسمیت شناختن تعدد و تنوع و مخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه ورزی با بدنة اجتماعی هیچ بخشی از جامعه، جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقیبان و مخالفان در فضایی سالم، و آگاهی بخشی دربارة اهداف و اصول جنبش، وظیفة همة افرادی است که خود را در زمرة مشارکت کنندگان جنبش سبز می دانند. ما، با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همة ماست.
۳٫ گسترش و فعال سازی شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی و تعمیق فضای گفتگو و تعامل از طریق اتخاذ روش های مداراجویانه و احترام آمیز متقابل بین طرف های گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه کلیة فعالان سبز است.
۴٫ جنبش سبز در عین تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرت های بیگانة سلطه جو، نه انزواطلب و نه دیگرستیز است. برعکس، جنبش سبز با صراحت و شجاعت و نه در خفا و خلوت، به دنبال توسعة رابطه با تمام کشورهای جهان از طریق اعتمادسازی متقابل ملت هاست.
۵٫ عدالت، آزادی، صداقت، استقلال، کرامت انسانی و معنویت، ارزش هایی جهانی هستند و تجربه آموزی از ملت هایی که برای دستیابی به این ارزش ها تلاش کرده اند و نیز استقبال و استفاده از نقد و نظر مشفقانة همة آزادیخواهان و صلح طلبانی که برای رهایی نوع بشر و ارتقای کرامت انسان ها تلاش می کنند، از دیگر راهکارهای جنبش است.
ت) هویت سبز
گنجینة اسلامی،ایرانی
۱٫ جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش، بر استمرار حضور ایمان سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تأکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی را در جامعه، تحکیم وجه اخلاقی، بینش و کنش پیروان همة ادیان توحیدی کشور می داند.
۲٫ تحکیم پیوند میراث دینی،ملی و پرهیز از اجبار مردم به پای بندی به مرام، مسلک، رویه و سلیقه ای خاص، مبارزه با استفادة ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی از حکومت، از جمله مهمترین راه های حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجستة آن در جامعة ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحة هویت آن جای می گیرد.
۳. رمز بقای تمدن اسلامی،ایرانی ما، همانا همزیستی و همگرایی ارزش های اسلامی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت های ملی و آئین های مردمی تأکید می ورزد و در این راه، تقدس زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی بخشی دربارة ویژگی های هویت آفرین آئین های مذهبی و ملی را وجه همت خویش قرار می دهد.
۴. ملت ایران در تاریخ مبارزات خود برای کسب آزادی، عدالت و استقلال، بارها خودباوری و همبستگی بر سر اصول را به رخ مستبدان و دشمنان آزادی کشیده است. جنبش سبز مردم ایران با اتکاء به این میراث مشترک گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی، دستیابی به اجماعی آگاهانه، مبتنی بر خصیصه های هویت آفرین و مصالح عمومی و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مد نظر دارد.
حق حاکمیت مردم
احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات، به عنوان یکی از عمده ترین راه های تحقق آن، اهمیت می یابد. بر این اساس، جنبش سبز تلاش های خود را برای صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد. رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها می داند.
دستیابی به آزادی و عدالت بدون توجه به منافع ملی و استقلال میسر نیست. جنبش سبز با آگاهی به این امر، با هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مخالف است.
ث) ارزش های جنبش سبز
احترام به کرامت انسان ها و پرهیز از خشونت
دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر، فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی و استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای تاریخ و حاصل خرد جمعی همة انسان ها، مورد تأیید و تأکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیچ فرمانروا، دولت، مجلس، محکمه یا قدرتی نمی تواند تحت هیچ شرایطی یا بهانه ای آن را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری همگان در برابر قانون، مدارا با مخالفان، گفتگوی همگانی و منصفانه، حل مسالمت آمیز مناقشات ملی، منطقه ای و صلح طلبی جهانی و مقاومت جدی در برابر تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد احزاب، رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق فضای مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانة تشکل ها و شبکه های اجتماعی غیردولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است.
جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین فعالیت مدنی را سرلوحة خویش قرار داده است. این جنبش با اعتقاد به این که کرامت انسانی مردم اصلی ترین قربانی خشونت در فضای تقابل های نابرابر اجتماعی خواهد بود، ضمن تأکید ورزیدن بر گفتگوی احترام آمیز متقابل، فعالیت مسالمت آمیز و توسل به راه های غیرخشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. توسل به روش های غیرخشونت آمیز به معنای تسلیم یا کرنش در برابر ظلم و یا سکوت در برابر آن نیست بلکه به معنای توانایی مبارزه و اعتراض بر مبنای حرمت انسان و شخصیت والای اوست. جنبش سبز با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، از کلیة ظرفیت های فعالیت مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد.
عدالت، آزادی و برابری
شان عدالت در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سبز مرتبه اولی و اصیلی است. توزیع عادلانة امکانات و فرصت ها، چه در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و چه در ابعاد دیگر حیات انسانی، از جمله اهداف خدشه ناپذیر جنبش سبز است که لازم است برای دستیابی به آن، تمامی تلاش های ممکن انجام پذیرد. گسترش عدالت در جامعه در صورتی امکان پذیر است که نظام حاکم با پرهیز از انحصارطلبی و قیم مآبی و با اتکاء بر خواست ملت و منافع ملی، در عرصة داخلی و بین المللی، کاملا مستقل و فارغ از وابستگی به نهادهای غیرمردمی و قدرت های اقتصادی و سیاسی و طبقاتی عمل کند و مقید باشد که به اصل برابری انسان ها در بهره مندی از کلیة حقوق انسانی، مواهب طبیعی و تولیدات اجتماعی احترام بگذارد.
جنبش سبز با عنایت به لزوم تأمین خواست ها و مطالبات به حق تمامی اقشار اجتماع، بر پیوند، حمایت و جلب پشتیبانی همة نیروهای مولد جسمی و فکری جامعه و صیانت از آنان در برابر رانت خواران، دلالان، مافیای قدرت و ثروت و مداخلات مخرب حکومت تأکید دارد. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب آزادی های اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تأکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اصلی ترین راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش در تمامی ابعاد می داند.
برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است. پوشیده نیست که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن اهداف والا تأکید دارد. نفی هرگونه انحصارطلبی فکری، رسانه ای و سیاسی و نیز مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحة اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطة سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطة اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطة فرهنگی (وابستگی و انقیاد فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد.
جنبش سبز بر این باور است که امنیت حکومت تنها از طریق حفظ امنیت یکایک شهروندان دست یافتنی است بگونه ای که مردم رها از ترس و تسلیم و تحت حمایت قانون زندگی کنند. مداخلة نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی و اقتصادی، هرگونه دخالت افراد غیرمسئول در امور انتظامی، و سلطة نیروهای امنیتی و انتظامی بر مقامات قضایی و سلب استقلال قضات، مخل امنیت دولت و ملت و در مخالفت بین و صریح با اهداف عالیه اسلام، آرمان های انقلاب اسلامی و قانون اساسی است.
اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.
آزادی زندانیان سیاسی، رفع محدودیت های غیرقانونی و نگاه امنیتی علیه فعالیت احزاب و گروه ها، و جنبش های اجتماعی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، و مانند آن، و نیز محاکمة عادلانة آمران و عاملان تقلب و تخلف در انتخابات، شکنجه و قتل معترضان به نتیجة انتخابات، نقد آزادانة نظریه پردازان، و افشاء و محاکمة حامیان خشونت در لایه های مختلف فکری و نظری حکومت، از جمله واضحاتی است که در جهت اجرای عدالت باید مورد توجه قرار گیرد.
ج) راهکارها
۱- جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه ای از افراد سازمان نایافته و بی هدف. جنبش سبز، قطرات به هم پیوسته مردم معترضی است که برای احقاق حق خود به دریا بدل شده اند. مرور تجربة تاریخی مردم ایران نشان می دهد که آنها در پرتگاه های تاریخی، هوشیاری، توانایی و درک بالای خود را نشان داده و با تکیه بر قوای خلاقة خویش، صعب العبور ترین راه ها را برای دستیابی به اهداف خود هموار ساخته و زیر پا نهاده اند. جنبش سبز بر پایة اصول و مبادی بنیادین خود، با استفاده از سازماندهی افقی و همسو در قالب شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، بر فهم، اندیشه و نوآوری های ملت ایران تکیه دارد و دستیابی به آرمان هایی چون آزادی و عدالت را منوط به شکوفایی این خلاقیت ها می داند. این توانایی می تواند شعار «هر ایرانی یک ستاد» را به شعار «هر ایرانی یک جنبش» تبدیل کند. جنبشی که برخلاف پندار مخالفان آن، در قلب ایرانیان جای گرفته و چون جان، در تن می تپد و راه خود می جوید.
۲- جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمان های همیشگی مردم ایران و با اتکاء به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفتة پس از انقلاب اسلامی، بویژه در عرصة روابط ملت و دولت، بر پایة میثاق مشترک مردم ایران، یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است.
۳- در این راستا، تلاش برای ایجاد زمینة اجرای بدون تنازل قانون اساسی برخاسته از رأی مردم، از راهکارهای اصلی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون، الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می توان از بحران های مختلفی که دامنگیر کشور شده و فشار خود را بر گردة مردم محروم ایران تحمیل می کند، رهایی یافت و در راه ترقی و توسعة میهن گام برداشت.
۴- جنبش سبز در عین حال از این مسئله مهم آگاه است که قانونگرایی به معنای استفادة ابزاری از قانون توسط حاکمان نیست. باید شرایطی فراهم آورد تا قانون وسیلة اعمال خشونت های ناروا و موهن، نقض حقوق بنیادین شهروندان که مغایر با اعلامیة جهانی حقوق بشر نیز هست نشود و خشونت، بی عدالتی و تبعیض صورت قانونی به خود نگیرد.
۵- قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی، متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را دارد که با بازخوانی تجربه خود و تصحیح سیر حرکت خویش، به اصلاح قوانین جاری اقدام کند. اما باید توجه داشت که تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی واقعی و مورد پذیرش است که در فضایی امن و آزاد و در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همة اقشار و گروه های اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد.
۶- تلاش برای گسترش جامعة مدنی و تقویت حوزة عمومی از طریق تشویق مردم به مشارکت در تعیین سرنوشت خود با حضور در تشکل های صنفی و غیردولتی و احزاب و ... در زمرة راهکارهای اساسی جنبش سبز است.
۷- این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی اعتمادی بحران زای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتگو میان نمایندگان گروه های مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم است و در این راستا، از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند.
۸- جنبش سبز به منظور قدرت بخشی به اقتصاد کشور از راه تأمین حقوق مادی کارگران، کشاورزان و کارکنان خدماتی از روش های مبتنی بر عدالت اجتماعی در چارچوب قانون، افزایش بهره وری انسانی، کاهش هزینه های تولید کالا و خدمات، و ترمیم حداقل دستمزد با نظارت واقعی نمایندگان نیروی کار در عرصه های مختلف، بهره می گیرد.
۹- توجه به اقشار محروم از طریق تقوبت اقتصاد ملی از اصول تعطیل ناپذیر جنبش سبز است. از همین رو، دستگیری از نیازمندان از طریق ایجاد شبکه های همیاری و تکفل و توانمندسازی آنان و نیز حمایت از فعالان عرصة اقتصاد ملی در مقابل واردات بی رویة کالاهای خارجی، از برنامه های عملی جنیش سبز خواهد بود.
۱۰- حضور مؤثر زنان در جنبش سبز را باید فرصتی برای برداشتن گام هایی بلندتر در جهت رفع تبعیض های جنسیتی و تحقق مطالبات برحق آنان شمرد. جنبش سبز حمایت همه جانبه و همراهی با جنبش زنان را در زمره اولویت های بنیادین خویش می داند و معتقد به این ضرورت تاریخ اجتماع ایران است که زنان علاوه بر ایفای نقش مهم خود در خانواده، بعنوان هویتی مستقل، جایگاه بایستة خویش را در جامعه بازیابند.
۱۱- تلاش برای تحقق حقوق قانونی و احترام اخلاقی اقلیت های دینی و مذهبی و قومی از طریق زمینه سازی برای مشارکت فعال و نهادمند آنان در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی در کشور، با تکیه بر هویت مشترک ایرانی و به رسمیت شناختن تنوع و تعدد فرهنگی، یکی از فعالیت های عمدة جنبش سبز است.
۱۲- و سرانجام، جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزت مند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شأن ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است. ملتی که بسیار بیش از این شایسته احترام و تکریم در تمام جهان است. طرد خشونت، ترور، مداخلة سلطه جویانه در امور داخلی کشورها و احترام به حق تعیین سرنوشت برای همة ملت ها، نیازمند تغییر بنیادین نگرش ها در رابطه با امنیت ملی، منطقه ای و جهانی است که راه را بروی گسترش همکاری و تعامل بین ملت ها باز کند. جنبش سبز از اقدامی که در این جهت انجام شود استقبال می کند.
باور داریم که اینهمه جز با باور به حقانیت ملت و التزام به کسب مشروعیت از او و در نظرگیری مصالح ملی و منافع ملت، میسر نخواهد بود.
میرحسین موسوی مهدی کروبی
منشور جنبش سبز (ویرایش دوم)
متن کامل ویراست دوم منشور جنبش سبز، که به امضای میرحسین موسوی و مهدی کروبی رسیده است، منتشر شد.
نسخه ی اولیه ی این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود. اکنون این شورا، متن کامل منشور را برای انتشار در اختیار کلمه و سحام نیوز قرار داده است.
به گزارش کلمه این منشور که متن اولیه و پیشنهادی آن در ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ و به همراه بیانیه شماره ۱۸ منتشر شد، حاوی ریشهها و اهداف، راهکارهای بنیادین، تعریف هویت سبز و معرفی ارزشهای جنبش است.
موسوی در همان زمان، تدوین نسخهی اولیهی منشور جنبش سبز را قدم اول دانسته و ابراز امیدواری کرده بود که جنبش سبز در مسیر تکاملی خود، متن کاملتر و زیباتری بیافریند. منشور جنبش سبز، آنطور که تاکید میکند، قرار است به هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز بینجامد.
از آن زمان تاکنون، این متن علاوه بر نقد در عرصهی عمومی، از سوی دهها تن از چهرههای شاخص سیاسی، فرهنگی و فکری نیز مورد بررسی و اظهارنظر قرار گرفته و در نهایت، با اصلاحات و ویرایش چند مرحلهای، به شکلگیری متن جدیدی برای منشور جنبش سبز انجامیده است متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
منشور جنبش سبز (ویراست جدید)
بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز سخن
با اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، جرقه ای در قلب مردم ایران زده شد که به جنبشی فراگیر و بی سابقه و عظیم انجامید. جنبشی برای احیای مفهوم ملت و احقاق حقوق از دست رفته ملت. جنبش راه سبز امید اینگونه شکل گرفت. از آن زمان، ضرورت تدوین و انتشار میثاقی ملی که آرمان های عمومی جنبش را تعریف کند و فعالان جنبش سبز بر محور آن به فعالیت بپردازند، احساس می شد. انتقاداتی که دربارة روشن نبودن اهداف، ارزش ها، مبانی و راهکارهای جنبش سبز به عنوان جنبش اعتراضی مسالمت آمیزی که خواستار اصلاح وضعیت کنونی و برون رفت از بحران های جامعة ایران از طریق سازوکارهای مدنی است، بیان می شد، گویای صحت و اهمیت آن احساس بود. نیز عدم شفافیت و صراحت مرزهای جنبش با حرکت های انتقام گیرنده و براندازانه ای که برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روش را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمرند، خود برهان قاطعی بر ضرورت تدوین و تنویر چارچوب و اسکلت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز شمرده می شد. از بخت خوش، پس از چندی و با همت جمعی از فعالان جنبش و شور و تامل چهره های شاخص آن، منشور جنبش سبز انتشار یافت. مهمترین ثمرات انتشار منشور این بود که حدود و چارچوب مطالبات مردم را مشخص کرد، به گسترش و عمق جنبش سبز یاری رساند و بر بطلان این ادعا گواهی داد که نه تنها جنبش نمرده یا بی اثر نشده، بلکه از پیش زنده تر است و می تواند اصول، اهداف، هویت، چشم اندازها و راهکارهای خود را برای مخاطبین و همراهانش روشن کند. همان کلمات ساده و صمیمی کافی بود تا نشان دهد که میزان صحت و سقم ادعاهایی که با برنامه ای حساب شده و با مضمون واحد مرگ یا خاموشی جنبش سبز، از جانب دو جبهه مشخص کودتاگران انتخاباتی و وابستگان به سلطه جویان بیگانه از منافع ملی مردم ایران مطرح می شود، تا چه میزان است. حتی دامنه اظهار نظرها درباره منشور نشان داد که جنبش سبز تا کجا ریشه دوانده و با گذشت زمان، گستره آن به مناطق جغرافیایی متنوع تر و اقشار اجتماعی بیشتری کشیده شده است. تلاش عاشقانه، خالصانه و داوطلبانه نوجوانان و جوانانی که در فقدان امنیت، آسایش، آزادی بیان، توقیف مکرر مطبوعات و سانسور شدید اخبار و تحلیل های واقعی کشور، پیام جنبش را در سراسر ایران به آحاد مردم می رسانند و باز با اعلام هر از گاه مرگ آن حرکت ملی در طول سال گذشته مواجه بوده اند، شاهدی گویا و مانا بر سرسبزی، سرزندگی و بالندگی فزایندة جنبش سبز ملت ایران است.
همانگونه که در اولین منشور جنبش راه سبز امید مطرح شد، گفتگوی مستمر درباره این متن و نقد و اصلاح آن، ضرورتی انکارناپذیر است. به همین منظور، پس از انتشار متن و در پاسخ به نیاز مذکور، پرسشنامه ای برای تعداد کثیری از صاحبنظران، فعالان سیاسی، هنری، اجتماعی و حقوقی، اساتید حوزه و دانشگاه و شخصیت های فرهنگی و مذهبی ارسال و نظرات آنان گردآوری و دسته بندی شد. البته بدیهی است که اگر شرایط مطلوب و مناسب برای این گفتگوها در فضایی مدنی و آزاد فراهم می شد، دائرة این نظرخواهی گسترش می یافت و غنای آن را فراتر می برد. اما متأسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی و عدم امکان تشکیل جلسات بحث و گفتگو، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود ماند. آنچه در پی می آید، ویراست دوم منشور جنبش سبز است که با لحاظ کردن نظرات ارسالی تهیه شده است. امید آن که نسخه های پسین، نظرات طیفی وسیعتر را در بر گیرد و با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی، اصول منشور کامل تر بیان شده و نقایص آن مرتفع شود و سرانجام، همه ما بتوانیم سازنده تر و سرزنده تر در راه نیل به آزادی و عدالت و احقاق حقوق ملت گام برداریم.
الف) تولد جنبش سبز
جنبش سبز مردم ایران، نهضتی است که اهداف خود را در بستر میلاد خود تعریف کرده است. این جنبش در اعتراض به ظهور و تداوم کژروی ها و انحرافاتی شکل گرفت و در دل خود اهدافی را پرورد که اینک به نمادهای معنادار آن تبدیل شده است. انحرافاتی که به تدریج پدید آمد و از اتفاق به استمرار رسید. از آن جمله:
وجود و بروز اختلافات سیاسی و تلقی های گوناگون از اهداف و پیدایش موانع سازمان یافته تدریجی در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و پیشرفت که مردم ایران برای دستیابی به آنها، جان بر سر انقلاب اسلامی خود نهادند و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را با رأی خود تأیید کردند.
ظهور گرایش های تمامیت خواهانه واستبدادی و انحصارطلبانه در میان برخی از مسئولین حکومتی.
نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان و بی حرمتی به کرامت انسانی متجلی در اصول مسلم حقوق بشر.
سوء مدیریت وکاهش شدید کارآمدی نظام، ترویج دروغ سالاری و کاهش چشمگیر اعتماد ملت به مسئولان.
افزایش فاصلة طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی.
سوءاستفاده و قانون گریزی برخی مجریان قانون وفسادگسترده اقتصادی ودست اندازی بی مهابا و قانون ستیزانه به بیت المال و ثروتهای ملی ونابودی دستگاههای برنامه ریزی و نظارتی
نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوام فریبانه در تعاملات بین المللی همراه با سوءاستفاده از اعتقادات استقلال طلبانه و ضدسلطة جهانی در میان اقشار گوناگون.
فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت وتحریف دیانت با بکارگیری تهمت و دروغ و خرافه درراه رسیدن به قدرت و حفظ آن.
افزایش سرکوب، انسداد و اختناق در فضای مدنی وغصب رسانه ملی وسایر امکانات ارتباطاتی و فضای مجازی
اینهمه از جمله عواملی است که بویژه در سالیان اخیر، به شکل گیری نگرش های اعتراضی در میان دل سوختگان و قاطبة مردم ایران انجامید که جنبش سبز مردم ایران، بروز بارز قدرتمند آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و رخدادهای پس از آن بود.
ب) اهداف جنبش
جنبش سبز با پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی که در فرهنگ این سرزمین ریشه تنیده اند، خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال های پس از انقلاب می داند و بر این اساس، حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد.
جنبش سبز برآمده از مردم و مولود یک نهضت ملی است. حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی است که پیش از این در برهه هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی، خود را جلوه گر ساخته است.
بازخوانی تجربة معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان می دهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعة مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاء سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، زمینه سازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی - سیاسی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود و مواجهه صادقانه با مردم و محرم دانستن ملت و پای فشاری بر تحقق آرمان های ملی، می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد. این امر مستلزم توافق و تأکید بر مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همة نیروهایی است که به رغم داشن هویت مستقل، با پذیرش تعدد و تنوع درون جنبش، زیر چتر ملی فراگیر جنبش سبز ایران در کنار یکدیگر قرار می گیرند.
پ) چشم اندازهای بنیادین
۱٫ جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی صادقانه هرگونه مطلق نگری، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش، پای می فشرد. دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همة فعالان و بویژه صاحبان اندیشه و تجربه، امری حیاتی است که می تواند مانع از لغزش جنبش به ورطة تمامیت خواهی و فساد شود.
۲٫ در نگاه فعالان جنبش سبز، مردم ایران خواهان ایرانی آزاد، آباد و سرافراز هستند. جنبش سبز موافق به رسمیت شناختن تعدد و تنوع و مخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه ورزی با بدنة اجتماعی هیچ بخشی از جامعه، جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقیبان و مخالفان در فضایی سالم، و آگاهی بخشی دربارة اهداف و اصول جنبش، وظیفة همة افرادی است که خود را در زمرة مشارکت کنندگان جنبش سبز می دانند. ما، با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همة ماست.
۳٫ گسترش و فعال سازی شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی و تعمیق فضای گفتگو و تعامل از طریق اتخاذ روش های مداراجویانه و احترام آمیز متقابل بین طرف های گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه کلیة فعالان سبز است.
۴٫ جنبش سبز در عین تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرت های بیگانة سلطه جو، نه انزواطلب و نه دیگرستیز است. برعکس، جنبش سبز با صراحت و شجاعت و نه در خفا و خلوت، به دنبال توسعة رابطه با تمام کشورهای جهان از طریق اعتمادسازی متقابل ملت هاست.
۵٫ عدالت، آزادی، صداقت، استقلال، کرامت انسانی و معنویت، ارزش هایی جهانی هستند و تجربه آموزی از ملت هایی که برای دستیابی به این ارزش ها تلاش کرده اند و نیز استقبال و استفاده از نقد و نظر مشفقانة همة آزادیخواهان و صلح طلبانی که برای رهایی نوع بشر و ارتقای کرامت انسان ها تلاش می کنند، از دیگر راهکارهای جنبش است.
ت) هویت سبز
گنجینة اسلامی،ایرانی
۱٫ جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش، بر استمرار حضور ایمان سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تأکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی را در جامعه، تحکیم وجه اخلاقی، بینش و کنش پیروان همة ادیان توحیدی کشور می داند.
۲٫ تحکیم پیوند میراث دینی،ملی و پرهیز از اجبار مردم به پای بندی به مرام، مسلک، رویه و سلیقه ای خاص، مبارزه با استفادة ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی از حکومت، از جمله مهمترین راه های حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجستة آن در جامعة ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحة هویت آن جای می گیرد.
۳. رمز بقای تمدن اسلامی،ایرانی ما، همانا همزیستی و همگرایی ارزش های اسلامی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت های ملی و آئین های مردمی تأکید می ورزد و در این راه، تقدس زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی بخشی دربارة ویژگی های هویت آفرین آئین های مذهبی و ملی را وجه همت خویش قرار می دهد.
۴. ملت ایران در تاریخ مبارزات خود برای کسب آزادی، عدالت و استقلال، بارها خودباوری و همبستگی بر سر اصول را به رخ مستبدان و دشمنان آزادی کشیده است. جنبش سبز مردم ایران با اتکاء به این میراث مشترک گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی، دستیابی به اجماعی آگاهانه، مبتنی بر خصیصه های هویت آفرین و مصالح عمومی و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مد نظر دارد.
حق حاکمیت مردم
احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات، به عنوان یکی از عمده ترین راه های تحقق آن، اهمیت می یابد. بر این اساس، جنبش سبز تلاش های خود را برای صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد. رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها می داند.
دستیابی به آزادی و عدالت بدون توجه به منافع ملی و استقلال میسر نیست. جنبش سبز با آگاهی به این امر، با هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مخالف است.
ث) ارزش های جنبش سبز
احترام به کرامت انسان ها و پرهیز از خشونت
دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر، فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی و استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای تاریخ و حاصل خرد جمعی همة انسان ها، مورد تأیید و تأکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیچ فرمانروا، دولت، مجلس، محکمه یا قدرتی نمی تواند تحت هیچ شرایطی یا بهانه ای آن را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری همگان در برابر قانون، مدارا با مخالفان، گفتگوی همگانی و منصفانه، حل مسالمت آمیز مناقشات ملی، منطقه ای و صلح طلبی جهانی و مقاومت جدی در برابر تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد احزاب، رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق فضای مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانة تشکل ها و شبکه های اجتماعی غیردولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است.
جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین فعالیت مدنی را سرلوحة خویش قرار داده است. این جنبش با اعتقاد به این که کرامت انسانی مردم اصلی ترین قربانی خشونت در فضای تقابل های نابرابر اجتماعی خواهد بود، ضمن تأکید ورزیدن بر گفتگوی احترام آمیز متقابل، فعالیت مسالمت آمیز و توسل به راه های غیرخشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. توسل به روش های غیرخشونت آمیز به معنای تسلیم یا کرنش در برابر ظلم و یا سکوت در برابر آن نیست بلکه به معنای توانایی مبارزه و اعتراض بر مبنای حرمت انسان و شخصیت والای اوست. جنبش سبز با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، از کلیة ظرفیت های فعالیت مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد.
عدالت، آزادی و برابری
شان عدالت در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سبز مرتبه اولی و اصیلی است. توزیع عادلانة امکانات و فرصت ها، چه در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و چه در ابعاد دیگر حیات انسانی، از جمله اهداف خدشه ناپذیر جنبش سبز است که لازم است برای دستیابی به آن، تمامی تلاش های ممکن انجام پذیرد. گسترش عدالت در جامعه در صورتی امکان پذیر است که نظام حاکم با پرهیز از انحصارطلبی و قیم مآبی و با اتکاء بر خواست ملت و منافع ملی، در عرصة داخلی و بین المللی، کاملا مستقل و فارغ از وابستگی به نهادهای غیرمردمی و قدرت های اقتصادی و سیاسی و طبقاتی عمل کند و مقید باشد که به اصل برابری انسان ها در بهره مندی از کلیة حقوق انسانی، مواهب طبیعی و تولیدات اجتماعی احترام بگذارد.
جنبش سبز با عنایت به لزوم تأمین خواست ها و مطالبات به حق تمامی اقشار اجتماع، بر پیوند، حمایت و جلب پشتیبانی همة نیروهای مولد جسمی و فکری جامعه و صیانت از آنان در برابر رانت خواران، دلالان، مافیای قدرت و ثروت و مداخلات مخرب حکومت تأکید دارد. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب آزادی های اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تأکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اصلی ترین راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش در تمامی ابعاد می داند.
برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است. پوشیده نیست که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن اهداف والا تأکید دارد. نفی هرگونه انحصارطلبی فکری، رسانه ای و سیاسی و نیز مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحة اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطة سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطة اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطة فرهنگی (وابستگی و انقیاد فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد.
جنبش سبز بر این باور است که امنیت حکومت تنها از طریق حفظ امنیت یکایک شهروندان دست یافتنی است بگونه ای که مردم رها از ترس و تسلیم و تحت حمایت قانون زندگی کنند. مداخلة نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی و اقتصادی، هرگونه دخالت افراد غیرمسئول در امور انتظامی، و سلطة نیروهای امنیتی و انتظامی بر مقامات قضایی و سلب استقلال قضات، مخل امنیت دولت و ملت و در مخالفت بین و صریح با اهداف عالیه اسلام، آرمان های انقلاب اسلامی و قانون اساسی است.
اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.
آزادی زندانیان سیاسی، رفع محدودیت های غیرقانونی و نگاه امنیتی علیه فعالیت احزاب و گروه ها، و جنبش های اجتماعی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، و مانند آن، و نیز محاکمة عادلانة آمران و عاملان تقلب و تخلف در انتخابات، شکنجه و قتل معترضان به نتیجة انتخابات، نقد آزادانة نظریه پردازان، و افشاء و محاکمة حامیان خشونت در لایه های مختلف فکری و نظری حکومت، از جمله واضحاتی است که در جهت اجرای عدالت باید مورد توجه قرار گیرد.
ج) راهکارها
۱- جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه ای از افراد سازمان نایافته و بی هدف. جنبش سبز، قطرات به هم پیوسته مردم معترضی است که برای احقاق حق خود به دریا بدل شده اند. مرور تجربة تاریخی مردم ایران نشان می دهد که آنها در پرتگاه های تاریخی، هوشیاری، توانایی و درک بالای خود را نشان داده و با تکیه بر قوای خلاقة خویش، صعب العبور ترین راه ها را برای دستیابی به اهداف خود هموار ساخته و زیر پا نهاده اند. جنبش سبز بر پایة اصول و مبادی بنیادین خود، با استفاده از سازماندهی افقی و همسو در قالب شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، بر فهم، اندیشه و نوآوری های ملت ایران تکیه دارد و دستیابی به آرمان هایی چون آزادی و عدالت را منوط به شکوفایی این خلاقیت ها می داند. این توانایی می تواند شعار «هر ایرانی یک ستاد» را به شعار «هر ایرانی یک جنبش» تبدیل کند. جنبشی که برخلاف پندار مخالفان آن، در قلب ایرانیان جای گرفته و چون جان، در تن می تپد و راه خود می جوید.
۲- جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمان های همیشگی مردم ایران و با اتکاء به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفتة پس از انقلاب اسلامی، بویژه در عرصة روابط ملت و دولت، بر پایة میثاق مشترک مردم ایران، یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است.
۳- در این راستا، تلاش برای ایجاد زمینة اجرای بدون تنازل قانون اساسی برخاسته از رأی مردم، از راهکارهای اصلی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون، الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می توان از بحران های مختلفی که دامنگیر کشور شده و فشار خود را بر گردة مردم محروم ایران تحمیل می کند، رهایی یافت و در راه ترقی و توسعة میهن گام برداشت.
۴- جنبش سبز در عین حال از این مسئله مهم آگاه است که قانونگرایی به معنای استفادة ابزاری از قانون توسط حاکمان نیست. باید شرایطی فراهم آورد تا قانون وسیلة اعمال خشونت های ناروا و موهن، نقض حقوق بنیادین شهروندان که مغایر با اعلامیة جهانی حقوق بشر نیز هست نشود و خشونت، بی عدالتی و تبعیض صورت قانونی به خود نگیرد.
۵- قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی، متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را دارد که با بازخوانی تجربه خود و تصحیح سیر حرکت خویش، به اصلاح قوانین جاری اقدام کند. اما باید توجه داشت که تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی واقعی و مورد پذیرش است که در فضایی امن و آزاد و در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همة اقشار و گروه های اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد.
۶- تلاش برای گسترش جامعة مدنی و تقویت حوزة عمومی از طریق تشویق مردم به مشارکت در تعیین سرنوشت خود با حضور در تشکل های صنفی و غیردولتی و احزاب و ... در زمرة راهکارهای اساسی جنبش سبز است.
۷- این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی اعتمادی بحران زای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتگو میان نمایندگان گروه های مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم است و در این راستا، از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند.
۸- جنبش سبز به منظور قدرت بخشی به اقتصاد کشور از راه تأمین حقوق مادی کارگران، کشاورزان و کارکنان خدماتی از روش های مبتنی بر عدالت اجتماعی در چارچوب قانون، افزایش بهره وری انسانی، کاهش هزینه های تولید کالا و خدمات، و ترمیم حداقل دستمزد با نظارت واقعی نمایندگان نیروی کار در عرصه های مختلف، بهره می گیرد.
۹- توجه به اقشار محروم از طریق تقوبت اقتصاد ملی از اصول تعطیل ناپذیر جنبش سبز است. از همین رو، دستگیری از نیازمندان از طریق ایجاد شبکه های همیاری و تکفل و توانمندسازی آنان و نیز حمایت از فعالان عرصة اقتصاد ملی در مقابل واردات بی رویة کالاهای خارجی، از برنامه های عملی جنیش سبز خواهد بود.
۱۰- حضور مؤثر زنان در جنبش سبز را باید فرصتی برای برداشتن گام هایی بلندتر در جهت رفع تبعیض های جنسیتی و تحقق مطالبات برحق آنان شمرد. جنبش سبز حمایت همه جانبه و همراهی با جنبش زنان را در زمره اولویت های بنیادین خویش می داند و معتقد به این ضرورت تاریخ اجتماع ایران است که زنان علاوه بر ایفای نقش مهم خود در خانواده، بعنوان هویتی مستقل، جایگاه بایستة خویش را در جامعه بازیابند.
۱۱- تلاش برای تحقق حقوق قانونی و احترام اخلاقی اقلیت های دینی و مذهبی و قومی از طریق زمینه سازی برای مشارکت فعال و نهادمند آنان در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی در کشور، با تکیه بر هویت مشترک ایرانی و به رسمیت شناختن تنوع و تعدد فرهنگی، یکی از فعالیت های عمدة جنبش سبز است.
۱۲- و سرانجام، جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزت مند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شأن ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است. ملتی که بسیار بیش از این شایسته احترام و تکریم در تمام جهان است. طرد خشونت، ترور، مداخلة سلطه جویانه در امور داخلی کشورها و احترام به حق تعیین سرنوشت برای همة ملت ها، نیازمند تغییر بنیادین نگرش ها در رابطه با امنیت ملی، منطقه ای و جهانی است که راه را بروی گسترش همکاری و تعامل بین ملت ها باز کند. جنبش سبز از اقدامی که در این جهت انجام شود استقبال می کند.
باور داریم که اینهمه جز با باور به حقانیت ملت و التزام به کسب مشروعیت از او و در نظرگیری مصالح ملی و منافع ملت، میسر نخواهد بود.
میرحسین موسوی مهدی کروبی
۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه
۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سهشنبه
گزارشی از تظاهرات ۲۵ بهمن
صحنه هائی که شخصاً در بعضی از خیابانهای تهران مشاهده کردم،مردمی را دیدم محتاط تر از سال گذشته ولی مصمم .این مردم تصمیم خود را گرفته اند،راه خود را شناخته اند ،پخته تر از گذشته منتظر فرصت اند که با کمترین هزینه جنبش را به سر منزل مقصود برسانند.
نیروهای انتظامی اما ،قلبا راضی به برخورد با مردم نیستند،مامور اند و معذور .اگر چه این بهانه دیگر پذیرفتنی نیست.لباس شخصیها اصولا از جنس دیگری هستند ،از همان ابتدا راهشان را از مردم جدا کرده بودند.بسیاریشان فرصت طلبند ،بعضی هم شستشوی مغزی شده ،فرصت طلبان اما دیگر بی محابا و وحشیانه به مردم حمله نمیکردند ،به هر حال در این یک سال و اندی مجبور شده اند کمی هم به عاقبت کار فکر کنند.
بعد از سرکوبهای سال گذشته و حضور دوباره مردم آنهم با این فاصله زمانی ،مطمئنا حکومت دیگر فقط به سرکوب فکر نمیکند.چون جواب لازم را از آن نگرفته است .دیگر خامنهای به فرماندهان سپاه چندان پشت گرم نیست .
حکومت در مسیری افتاده است که لاجرم هر حکومت دیکتاتوری در پایان عمر خود به آن راه میرود ،دشمن آنها دیگر در دور دستها نیست،دشمنان خود ساخته حاکمان به دایره تنگ اطراف آنها رسیده اند و این دایره هر روز تنگتر میشود .
و پیامی به حکومت گران :دلتان را به مردمی که با هزاران حقه و نیرنگ به خیابانها میآورید خوش نکنید ،بسیاریشان به عناوینی مجبورند که بیایند،تعدادی هم که به ظاهر جان فدای شمایند ،از نوادگان آنهائی هستند که ۱۴ قرن پیش با اولین حمله عرب به سرزمین ایران برای حفظ جان و منافع خود با لشگریان آنها همراه شدند و با لشگر مغول همراه شدند و به غارت شهرهای کشور خود پرداختند.در مرداد ۳۲ صبح شعار مرگ بر شاه میدادند و بعد از ظهر شعار جاوید شاه و مرگ بر مصدق.مسلما روزی که بفهمند شما قدرت سابق را ندارید همانند سایه در روز ابری یک باره غیبشان میزند.
نیروهای انتظامی اما ،قلبا راضی به برخورد با مردم نیستند،مامور اند و معذور .اگر چه این بهانه دیگر پذیرفتنی نیست.لباس شخصیها اصولا از جنس دیگری هستند ،از همان ابتدا راهشان را از مردم جدا کرده بودند.بسیاریشان فرصت طلبند ،بعضی هم شستشوی مغزی شده ،فرصت طلبان اما دیگر بی محابا و وحشیانه به مردم حمله نمیکردند ،به هر حال در این یک سال و اندی مجبور شده اند کمی هم به عاقبت کار فکر کنند.
بعد از سرکوبهای سال گذشته و حضور دوباره مردم آنهم با این فاصله زمانی ،مطمئنا حکومت دیگر فقط به سرکوب فکر نمیکند.چون جواب لازم را از آن نگرفته است .دیگر خامنهای به فرماندهان سپاه چندان پشت گرم نیست .
حکومت در مسیری افتاده است که لاجرم هر حکومت دیکتاتوری در پایان عمر خود به آن راه میرود ،دشمن آنها دیگر در دور دستها نیست،دشمنان خود ساخته حاکمان به دایره تنگ اطراف آنها رسیده اند و این دایره هر روز تنگتر میشود .
و پیامی به حکومت گران :دلتان را به مردمی که با هزاران حقه و نیرنگ به خیابانها میآورید خوش نکنید ،بسیاریشان به عناوینی مجبورند که بیایند،تعدادی هم که به ظاهر جان فدای شمایند ،از نوادگان آنهائی هستند که ۱۴ قرن پیش با اولین حمله عرب به سرزمین ایران برای حفظ جان و منافع خود با لشگریان آنها همراه شدند و با لشگر مغول همراه شدند و به غارت شهرهای کشور خود پرداختند.در مرداد ۳۲ صبح شعار مرگ بر شاه میدادند و بعد از ظهر شعار جاوید شاه و مرگ بر مصدق.مسلما روزی که بفهمند شما قدرت سابق را ندارید همانند سایه در روز ابری یک باره غیبشان میزند.
۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه
قدرت جنبش سبز را باور کنیم
اگر در طی یک سال و چند ماه گذشته به سخنان حاکمان جمهوری اسلامی توجه کرده باشیم همواره از جنبش مردم ایران با نام فتنه ۸۸ نام میبرند ،مخصوصاً آقای خامنهای که این دو کلمه را با تامل و تانی خاصی بیان میکند.صرف نظر از بکار بردن نامهای جعلی که این حکومت در آن دست درازی دارد ،نکته شایان توجه در به کار بردن این ادبیات نشان از ترس و وحشت عمیقی است که آن حرکت مردم در دل آن دیکتاتور و کسانی که پشت سر او سنگر گرفته و دیگرانی که با ریسمانهای نامرئی خود را به او وصل کرده اند انداخته است .
به نظر میرسد که مردم هنوز باور ندارند که این حرکت به ظاهر ناکام و سرکوب شدهشان خواب را از سر حاکمان ربوده است .این حکومت به ظاهر مقتدر و استوار ،به دلیل عناصر تشکیل دهنده اش که شامل عدّهای آدمهای ضعیف النفس و عقدهای میباشد ،پوشالی تر آن است که به نظر میرسد .سرکوب مردم بی دفاع که ابتدا چیزی جز رای دزدیده شدهشان طلب نمیکردند با آن شدت بی سابقه قبل از آنکه نشانه قدرتشان باشد ،ناشی از ضعف و ترس درونیشان است .
دختران و پسران شجاعی که در سال گذشته به خیابانها آمدند این را باور دارند و آنها یی که به نظاره نشسته تا ارزیابی کنند که در این کارزار مردم با حکومت کدام شانس بیشتری برای برنده شدن دارند دیری نخواهد پایید که به جمع مردم به پیوندند .در آن زمان دیکتاتور خواهد دید که آنهایی که از مردم کوفه تبرا میجستند چه زود غیبشان خواهد زد .
این سرنوشت محتوم رژیمهای دیکتاتوری چه نظامی چه غیر نظامی چه مذهبی است .
به نظر میرسد که مردم هنوز باور ندارند که این حرکت به ظاهر ناکام و سرکوب شدهشان خواب را از سر حاکمان ربوده است .این حکومت به ظاهر مقتدر و استوار ،به دلیل عناصر تشکیل دهنده اش که شامل عدّهای آدمهای ضعیف النفس و عقدهای میباشد ،پوشالی تر آن است که به نظر میرسد .سرکوب مردم بی دفاع که ابتدا چیزی جز رای دزدیده شدهشان طلب نمیکردند با آن شدت بی سابقه قبل از آنکه نشانه قدرتشان باشد ،ناشی از ضعف و ترس درونیشان است .
دختران و پسران شجاعی که در سال گذشته به خیابانها آمدند این را باور دارند و آنها یی که به نظاره نشسته تا ارزیابی کنند که در این کارزار مردم با حکومت کدام شانس بیشتری برای برنده شدن دارند دیری نخواهد پایید که به جمع مردم به پیوندند .در آن زمان دیکتاتور خواهد دید که آنهایی که از مردم کوفه تبرا میجستند چه زود غیبشان خواهد زد .
این سرنوشت محتوم رژیمهای دیکتاتوری چه نظامی چه غیر نظامی چه مذهبی است .
برچسبها:
قدرت جنبش سبز - خود باوری - 25 بهمن 89
۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه
لزوم رعایت حقوق شهروندی هموطنان بهایی
یکی از آثار مخرب انقلاب ۵۷ ظلم بسیاری است که پس از آن بر هموطنان بهایی ما رفته است ،از تحریک عوام توسط ملایان عوام ،برای از هستی ساقط کردن پیروان این کیش تا محدودیتهای بی شماری که حکومت اسلامی از آغاز استیلا بر این سرزمین تا کنون بر آنها روا داشته کم از نسل کشی نبوده است.کسانی که اصل و نسب ایرانی داشته و فقط به خاطر عقایدشان مجبور به ترک خانه و کاشانه خود گردیده و تن به مهاجرت داده اند و آنها که مانده اند از بسیاری از حق و حقوق قانونی محروم و به عنوان شهروند درجه چندم مجبور به تحمل کلیه تبعیضهای ناروا بر خود ،خانواده و همکیشان خود بوده و هستند.
گیریم که کیش بهائیت عقاید کاملا انحرافی نسبت به عقاید شیعیان داشته باشند،مگر میزان عقاید ماست که هر کسی را که از آن تخطی کرد منحرف و به سختی مجازات و از حقوق انسانی محروم کنیم ؟
به گفته خود حکومت گران ،بهائیان اقلیتی بیش نیستند،گیریم که چنین باشد (صرف نظر که بکار گیری این نوع ادبیات خود نشان از فرهنگ سلطه و نادیده گرفتن حقوق دیگران توسط گوینده دارد )چرا باید اکثریتی که تمام قدرت را در دستان خود دارد از آن اقلیت بیم داشته باشد ؟ جز این است که حاکمان و دینمداران استدلالات دینی و حاکمیتی خود را برّ چنان بنیان سستی بنا نهاده اند که از کوچکترین باد مخالف در هراسند ؟ یا اینکه چنان مردم را با مسائل جزئی و یا شاید تاریخ مصرف گذشتهای درگیر کرده و خود را حاکم دین و دنیای آنها قرار دادهاند که تحمل هیچ رقیبی را ندارند ؟
به هر حال هر چه باشد بسیار شنیده ایم که دینمداران ایران همیشه از ادلهای که مثل روز روشن است برای اثبات گفتههای خود در باره دین صحبت میکنند سوال اینجاست:اگر کسی در روز روشن روز را انکار کرد باید به هراس افتاد و صاحب رأی را گرفت ،برد زندانی و شکنجه و از هستی ساقط کرد و خانواده و بستگانش را از کلی حق و حقوق قانونی محروم کرد؟
گیریم که حکومت شما به قول اطرافیان رهبر از طرف خدا آماده یا منسوب شده باشد،آیا خداوند خود قدرت حفاظت از دین و قانون خود را ندارد که این مهم را به امسال روحانیون ایران و طالبان افغانستان بسپارد ؟
بر ما مردم ایران است که با آگاهی یافتن از ماهیت اصلی دین و مذهب و نقش آن در زندگی واقعی انسانها از دوران گذشته تا کنون ،به هر دین و مذهبی که پیرووانش را به مدارا با سایر انسانها و محیط پیرامون خود فرا میخواند احترام بگزاریم و با آغاز تحولی درونی در بینش خود مدارا با انسانهای دیگر صرف نظر از دین ، مذهب و عقیدهشان را به کودکان خود و به دیگران بیاموزیم.
از حکومت گران جمهوری اسلامی هم بخواهیم که بهائیان بی گناه در بند را بیدرنگ آزاد ،از آنها اعاده حیثیت کرده و کلیه خسارتهای وارده بر آنها را جبران و حق و حقوق انسانی و شهروندی را به آنها باز گرداند.
گیریم که کیش بهائیت عقاید کاملا انحرافی نسبت به عقاید شیعیان داشته باشند،مگر میزان عقاید ماست که هر کسی را که از آن تخطی کرد منحرف و به سختی مجازات و از حقوق انسانی محروم کنیم ؟
به گفته خود حکومت گران ،بهائیان اقلیتی بیش نیستند،گیریم که چنین باشد (صرف نظر که بکار گیری این نوع ادبیات خود نشان از فرهنگ سلطه و نادیده گرفتن حقوق دیگران توسط گوینده دارد )چرا باید اکثریتی که تمام قدرت را در دستان خود دارد از آن اقلیت بیم داشته باشد ؟ جز این است که حاکمان و دینمداران استدلالات دینی و حاکمیتی خود را برّ چنان بنیان سستی بنا نهاده اند که از کوچکترین باد مخالف در هراسند ؟ یا اینکه چنان مردم را با مسائل جزئی و یا شاید تاریخ مصرف گذشتهای درگیر کرده و خود را حاکم دین و دنیای آنها قرار دادهاند که تحمل هیچ رقیبی را ندارند ؟
به هر حال هر چه باشد بسیار شنیده ایم که دینمداران ایران همیشه از ادلهای که مثل روز روشن است برای اثبات گفتههای خود در باره دین صحبت میکنند سوال اینجاست:اگر کسی در روز روشن روز را انکار کرد باید به هراس افتاد و صاحب رأی را گرفت ،برد زندانی و شکنجه و از هستی ساقط کرد و خانواده و بستگانش را از کلی حق و حقوق قانونی محروم کرد؟
گیریم که حکومت شما به قول اطرافیان رهبر از طرف خدا آماده یا منسوب شده باشد،آیا خداوند خود قدرت حفاظت از دین و قانون خود را ندارد که این مهم را به امسال روحانیون ایران و طالبان افغانستان بسپارد ؟
بر ما مردم ایران است که با آگاهی یافتن از ماهیت اصلی دین و مذهب و نقش آن در زندگی واقعی انسانها از دوران گذشته تا کنون ،به هر دین و مذهبی که پیرووانش را به مدارا با سایر انسانها و محیط پیرامون خود فرا میخواند احترام بگزاریم و با آغاز تحولی درونی در بینش خود مدارا با انسانهای دیگر صرف نظر از دین ، مذهب و عقیدهشان را به کودکان خود و به دیگران بیاموزیم.
از حکومت گران جمهوری اسلامی هم بخواهیم که بهائیان بی گناه در بند را بیدرنگ آزاد ،از آنها اعاده حیثیت کرده و کلیه خسارتهای وارده بر آنها را جبران و حق و حقوق انسانی و شهروندی را به آنها باز گرداند.
۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه
انقلابهای آمریکایی در کشورهای عربی
انقلابهای کنترل شده آمریکا تا به امروز ۲ دیکتاتور عربی را از پای در آورده است و به نظر میرسد پایان کار هم نیست .
جورج بوش برای غیر آمریکاییها هر چه بود ولی یک خصلت تحسین شدنی داشت و آن رو راستیش بود .در زمان او بود که پروژهای را که به نظر میرسید سالیان دراز در هیأت حاکمه آمریکا روی آن کار شده بود کلید خورد و توسط او اعلام شد ،خاورمیانه بزرگ.به هر حال با نیروی در حال انفجار ناشی از نارضایتی مردم در کشورهای خاورمیانه و عربی دو گزینه بیشتر پیش رو نبود ،انفجار بدون کنترل و ناگهانی و انفجار کنترل شده .که غربیها گزینه دوم را انتخاب کردند. آمریکاییها و متحدان غربی آنها عاقل تر از آنند که در کارزار بین یک حاکم مستبد با یک ملت طرف حاکم را بگیرند ،حتا اگر آن حاکم دوستشان باشد .در این گزینه همانطوری که در مصر و تونس دیدیم با حد آقل تلفات چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و انسانی صورت گرفت ومردم به ظاهر راضی به سوئ خانههای خود روان هستند.
اما چیزی که جالب است واکنش حکام ایران نسبت به این وقایع است،که از بزرگ و کوچک چنان غرق در تحلیل ها و برداشتهای خود هستند که عمق بینش آنها تا جلوی دماغشان رسیده است .آنها در تلویزیون و رسانههای پر تعدادشان که با پول باد آورده نفت بوجود آمده و اداره میشوند این انقلابها را اسلامی و در راستای حرکت انقلاب ایران میدانند.
سوال اینجاست ،گیریم که اسلامی هم باشند ،شما چرا به خود میگیرید ،شما کجا و اسلام کجا ،شما بعد از سالها جرم و جنایت،تجاوز،ظلم ،حق خوری ،دروغ،حقّه بازی و.....باز هم خود را مسلمان و منتسب به اسلام میدانید؟؟؟
اما آقای خامنهای بدانید چه انقلابهای مردم منطقه که جزو خاورمیانه بزرگ محسوب میشوند آمریکایی باشند چه اسلامی ،ایران هم در نوبت قرار دارد و دیر زمانی نخواهد گذشت که در پیشگاه مردم مجبور به عقب نشینی با گریه در تلویزیون و سپس فرار خواهید شد .
حکومت جمهوری اسلامی با تمام ادعاهایش خواهد رفت چون که جمهوری اسلامی سالهاست که مرده است ،چون دیگر جایی در قلب مردم ایران ندارد چون در ذهن مردم مرده است و جنازهای بیش از آن باقی نیست(مرده آن است که نامش به نکویی نبرند)فقط در حال حاضر عدهای مزدور پوسته آن را سر پا نگاه داشته اند ،مزدورانی که با دلارهای نفتی تغذیه میشوند.
آقای خامنهای اگر کمی به عقل خود رجوع کنی از این وقایع درس میگیری چون نوبت به شما هم میرسد و آن وقت کسی به داد شما نخواهد رسد ،چون شما منفورترین مرد ایران هستی ،چون شما با بی کفایتی هایتان کشور را به لبه پرتگاه برده اید،چون سی و دو سال است بی عرضهگی خود و اطرافیانتان را به قبل از انقلاب نسبت میدهید چون همه خراب کاریهایتان را به دشمن خود ساخته نسبت میدهید.یکی نیست از شما به پرسد پس شما چه کاره اید لولوی سر خرمن !!!!
جورج بوش برای غیر آمریکاییها هر چه بود ولی یک خصلت تحسین شدنی داشت و آن رو راستیش بود .در زمان او بود که پروژهای را که به نظر میرسید سالیان دراز در هیأت حاکمه آمریکا روی آن کار شده بود کلید خورد و توسط او اعلام شد ،خاورمیانه بزرگ.به هر حال با نیروی در حال انفجار ناشی از نارضایتی مردم در کشورهای خاورمیانه و عربی دو گزینه بیشتر پیش رو نبود ،انفجار بدون کنترل و ناگهانی و انفجار کنترل شده .که غربیها گزینه دوم را انتخاب کردند. آمریکاییها و متحدان غربی آنها عاقل تر از آنند که در کارزار بین یک حاکم مستبد با یک ملت طرف حاکم را بگیرند ،حتا اگر آن حاکم دوستشان باشد .در این گزینه همانطوری که در مصر و تونس دیدیم با حد آقل تلفات چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی و انسانی صورت گرفت ومردم به ظاهر راضی به سوئ خانههای خود روان هستند.
اما چیزی که جالب است واکنش حکام ایران نسبت به این وقایع است،که از بزرگ و کوچک چنان غرق در تحلیل ها و برداشتهای خود هستند که عمق بینش آنها تا جلوی دماغشان رسیده است .آنها در تلویزیون و رسانههای پر تعدادشان که با پول باد آورده نفت بوجود آمده و اداره میشوند این انقلابها را اسلامی و در راستای حرکت انقلاب ایران میدانند.
سوال اینجاست ،گیریم که اسلامی هم باشند ،شما چرا به خود میگیرید ،شما کجا و اسلام کجا ،شما بعد از سالها جرم و جنایت،تجاوز،ظلم ،حق خوری ،دروغ،حقّه بازی و.....باز هم خود را مسلمان و منتسب به اسلام میدانید؟؟؟
اما آقای خامنهای بدانید چه انقلابهای مردم منطقه که جزو خاورمیانه بزرگ محسوب میشوند آمریکایی باشند چه اسلامی ،ایران هم در نوبت قرار دارد و دیر زمانی نخواهد گذشت که در پیشگاه مردم مجبور به عقب نشینی با گریه در تلویزیون و سپس فرار خواهید شد .
حکومت جمهوری اسلامی با تمام ادعاهایش خواهد رفت چون که جمهوری اسلامی سالهاست که مرده است ،چون دیگر جایی در قلب مردم ایران ندارد چون در ذهن مردم مرده است و جنازهای بیش از آن باقی نیست(مرده آن است که نامش به نکویی نبرند)فقط در حال حاضر عدهای مزدور پوسته آن را سر پا نگاه داشته اند ،مزدورانی که با دلارهای نفتی تغذیه میشوند.
آقای خامنهای اگر کمی به عقل خود رجوع کنی از این وقایع درس میگیری چون نوبت به شما هم میرسد و آن وقت کسی به داد شما نخواهد رسد ،چون شما منفورترین مرد ایران هستی ،چون شما با بی کفایتی هایتان کشور را به لبه پرتگاه برده اید،چون سی و دو سال است بی عرضهگی خود و اطرافیانتان را به قبل از انقلاب نسبت میدهید چون همه خراب کاریهایتان را به دشمن خود ساخته نسبت میدهید.یکی نیست از شما به پرسد پس شما چه کاره اید لولوی سر خرمن !!!!
۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه
آقای خامنهای لطفا به جای مردم مصر فکر نکنید !
این روزها در حالی که مصریان در تکاپوی دست یابی به حقوق از دست رفتشان در طی سالیان گذشته هستند و در بیم و امید پیروزی و یا شکست بسر میبرند ،سران جمهوری اسلامی در واکنش به این وقاییبتدا سکوت پیشه کردند ،بعد از کمی سر در گمی وقتی دیدند آب گل آلود آاط دست به کار شدند تا از این لحاف جامهای برای خود مهیّا کنند .
البته همه میدانند که ملت مصراکثریتشان مسلمان است و هر مسلمانی در طی روزبه انجام فریضه نماز هم میپردازد،این بود که با دیدن تصاویر نماز خوانی مصریان در خیابانها ،حکام ایران و به طبع آن دستگاههای تبلیغاتی آنها مثل صدا و سیما فورا دست به کار شده و کًل قضیه مصر را وارونه تفسیر کرده و انقلاب مردم مصر را شروع نشده ،همانند انقلاب ایران به نفع خود مصادره کردند .
در این میان رهبر جمهوری اسلامی برای اینکه از صدا و سیما و تفسیرهای کانالیزه شده مفسران و کارشنانش عقب نماند،تمام قد به میدان آمد و از تریبون نماز جمعه حرکت مردم مصر را انقلابی در راستای انقلاب اسلامی و آینده آن هم (حتما چیزی شبیه حکومت جمهوری اسلامی) قلمداد کرد.
بد از این اظهار نظر ایشان بود که قویترین و شناخته شدهترین گروه اسلام خواه مصر (اخوان المسلمین) با انتشار بیانیهای به طور محترمانه بیانات آقای خامنهای را رد کرده و به طور تلویحی گفتند که اگر روزی هم بخواهیم حکومت اسلامی تشکیل بدهیم الگویمان ترکیه است نه ایران .
گذشته از این حکام ایران در این روزها حکومت مصر را از برخورد خشن با تظاهرات مردم بر حذر داشتند.این توصیه را دیگر کشورها هم به دولت مصر کردند(که البته حرف به جا و خوبی است ) اما سوال اینجاست که آیا شما در حق مردم خود در سال گذشته چنین کردید که آن را به دیگران هم توصیه میکنید ؟
مردم مصر بدانند اگر گریبانشان به دست حکام ایران بیفتد همین آقایان که دیگران را به برخورد آرام به تظاهراتشان توصیه میکنند چنان وحشیانه همین تظاهرات را که در راستای عدالت خواهی و دست یابی به زندگی و امکانات بهتر است را سر کوب میکنند که روزی هزاران بار به روح فرعون و مردگان مبارک رحمت بفرستند .
این آقایان به ظاهر در قاموسشان هر عبارتی هست الی حیا و شرم و راست گویی.
و نکته آخر : حالا که در کشور ما هر کسی به خود حق میدهد که از طرف دیگران و کًل مردم و مسلمین جهان حرف بزند ،من هم از طرف مردم ایران و مصر به رهبر جمهوری اسلامی میگویم ،شما که عقل و فکر یک ملت را تعطیل اعلام کرده و به تنهایی به جای آنها فکر کرده و تصمیم میگیرید ،به اندازه کافی گرفتاری و مشغولیات دارید .لطفا خودتان را بیش از این به زحمت نیندازید و به جای مردم مصر هم فکر نکنید ،بگذارید این زحمت را خودشان بکشند ،آنهم مثل مردم ایران صغیر نیستند.
البته همه میدانند که ملت مصراکثریتشان مسلمان است و هر مسلمانی در طی روزبه انجام فریضه نماز هم میپردازد،این بود که با دیدن تصاویر نماز خوانی مصریان در خیابانها ،حکام ایران و به طبع آن دستگاههای تبلیغاتی آنها مثل صدا و سیما فورا دست به کار شده و کًل قضیه مصر را وارونه تفسیر کرده و انقلاب مردم مصر را شروع نشده ،همانند انقلاب ایران به نفع خود مصادره کردند .
در این میان رهبر جمهوری اسلامی برای اینکه از صدا و سیما و تفسیرهای کانالیزه شده مفسران و کارشنانش عقب نماند،تمام قد به میدان آمد و از تریبون نماز جمعه حرکت مردم مصر را انقلابی در راستای انقلاب اسلامی و آینده آن هم (حتما چیزی شبیه حکومت جمهوری اسلامی) قلمداد کرد.
بد از این اظهار نظر ایشان بود که قویترین و شناخته شدهترین گروه اسلام خواه مصر (اخوان المسلمین) با انتشار بیانیهای به طور محترمانه بیانات آقای خامنهای را رد کرده و به طور تلویحی گفتند که اگر روزی هم بخواهیم حکومت اسلامی تشکیل بدهیم الگویمان ترکیه است نه ایران .
گذشته از این حکام ایران در این روزها حکومت مصر را از برخورد خشن با تظاهرات مردم بر حذر داشتند.این توصیه را دیگر کشورها هم به دولت مصر کردند(که البته حرف به جا و خوبی است ) اما سوال اینجاست که آیا شما در حق مردم خود در سال گذشته چنین کردید که آن را به دیگران هم توصیه میکنید ؟
مردم مصر بدانند اگر گریبانشان به دست حکام ایران بیفتد همین آقایان که دیگران را به برخورد آرام به تظاهراتشان توصیه میکنند چنان وحشیانه همین تظاهرات را که در راستای عدالت خواهی و دست یابی به زندگی و امکانات بهتر است را سر کوب میکنند که روزی هزاران بار به روح فرعون و مردگان مبارک رحمت بفرستند .
این آقایان به ظاهر در قاموسشان هر عبارتی هست الی حیا و شرم و راست گویی.
و نکته آخر : حالا که در کشور ما هر کسی به خود حق میدهد که از طرف دیگران و کًل مردم و مسلمین جهان حرف بزند ،من هم از طرف مردم ایران و مصر به رهبر جمهوری اسلامی میگویم ،شما که عقل و فکر یک ملت را تعطیل اعلام کرده و به تنهایی به جای آنها فکر کرده و تصمیم میگیرید ،به اندازه کافی گرفتاری و مشغولیات دارید .لطفا خودتان را بیش از این به زحمت نیندازید و به جای مردم مصر هم فکر نکنید ،بگذارید این زحمت را خودشان بکشند ،آنهم مثل مردم ایران صغیر نیستند.
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
بیدار شو دیکتاتور!!
بن علی رفت ،نوبت سید علی هم میرسد.ولی تا آن روز فرصتهای طلائی برای سران حکومت،مردم و کشور وجود دارد که اگر از دست نروند ،چه خوب میشود .دیکتاتورها چه از نوع آمریکای جنوبیش ،چه از نوع آفریقاییش و چه از نوع آسیاییش نشان دادهاند که تا آب از سرشان نگذارد متوجه آنچه بیرون از کاخ ،قصر یا دارلحکومه آنها میگذرد ،نمیشوند.دلشان به جماعتی که با هزاران حیله و کلک و تطمیع و تهدید جمع کرده و به پیشواز و استقبال و یا دیدارشان میاورند خوش و پشتشان گرم است .
سقوط دیکتاتور بغداد و طالبان در افغانستان اگر چه باید برایشان زنگ خطری میبود ولی ظاهرا خواب آقایان بسیار سنگین تر از آن است که با زنگ خطر بیدار شوند .
ولی به هر حال سید علی و یارانش و ملایان دین فروش و کسانی که به آنها دل بسته اند روزی خواهند فهمید که تکیه بر قدرت سرکوبگر نظامی و انتظامی و در کنار آن تحمیق عدهای از مردم همیشگی نیست ولی آن روز دیگر برای آنها دیر شده و راه برگشتی نیست .
سقوط دیکتاتور بغداد و طالبان در افغانستان اگر چه باید برایشان زنگ خطری میبود ولی ظاهرا خواب آقایان بسیار سنگین تر از آن است که با زنگ خطر بیدار شوند .
ولی به هر حال سید علی و یارانش و ملایان دین فروش و کسانی که به آنها دل بسته اند روزی خواهند فهمید که تکیه بر قدرت سرکوبگر نظامی و انتظامی و در کنار آن تحمیق عدهای از مردم همیشگی نیست ولی آن روز دیگر برای آنها دیر شده و راه برگشتی نیست .
۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه
بیائید خودمان را کمی جای غربیها بگزاریم .
جوانان ما ترک وطن میکنند و میروند ،سیاسیها ،آزادی خواهان و کسانی که در آرزوی زندگی بهتر هستند مجبور به ترک وطن میگردند.مقصد بیشتر آنها کشورهای غربی است ،جائی که بتوانند احساس امنیت کرده و آزادانه نفس بکشند .رفتن و دل کندن از همه چیز اشنا آسان نیست و مشکلات و مصائب خود را دارد .دوری از هر آنچه که به آنها دل بسته و خو گرفته اید و البته کنار آمدن با محیط تازه و هزاران مشکل دیگر .
در حالی که جامعه میزبان هم تواناییها و ظرفیتهای محدودی دارد .هیچکس در کنار غریبهای که آمده و به همراه خود عادات و باورها و فرهنگ خاص خود را به همراه آورده راحت نیست چه رسد به اینکه با او همسایه یا همکار شود یا فرزندانشان در یک کلاس و یک مدرسه درس بخوانند.آنها حق دارند راضی نباشند حتا اگر حس انسان دوستانه آنها چیز دیگری بگوید.
پس چه باید کرد ،سیاست مدارها با گروه هایی که حس انسان دوستانه آنها گل کرده و ازدیخواهانی که در کشور خود کار دیگری ندارند روبرو هستند ،تشکل هایی که قدرت تحت تاثیر قرار دادن مردم و صد البته رای آنها را دارند .آنها میگویند که به مردم کشورهای دیگر باید کمک کرد .
کمک به مردم کشورهای دیگر خرج دارد و در نهایت مردم باید تاوان این گشاده دستی را بپردازند و هزینههای اجتماعی ،مالی و روانی آن را بپردازند .در ضمن آمدن مهمانان ناخوانده تمامی ندارد و در گذر زمان باز تولید و تکثیر میشوند ،یعنی محیطی که این ادامها را تولید میکند با شدت تمام در حال کار است .
آیا باید همچنان درها را به روی آنها باز گذاشت و آنها را در بین خود پذیرفت آیا باید درها را بروی آنها بست یا خارج از کشورشان جایی را به در نظر گرفت و آنها را به آنجا هدایت کرد،خرج کرد و زیرساخت لازم را برایشان بوجود آورد و در نهایت کمک کرد تا بتوانند از نظر مالی ، اقتصادی و سیاسی مستقل شوند.
این فکر صرف نظر از هزینههای سرسام آور آن بسیار آرمان گرایانه است؟
یا یک بار برای همیشه به آنها که میآیند و آنها که نمیآیند و توان یا جرات آمدن ندارند کمک کرد که مملکت خود را بسازند و فرهنگ و عده معدودی را که باعث و بانی این این اوضاع هستند را تغییر داد .
شما بگوید چه باید کرد ؟
در حالی که جامعه میزبان هم تواناییها و ظرفیتهای محدودی دارد .هیچکس در کنار غریبهای که آمده و به همراه خود عادات و باورها و فرهنگ خاص خود را به همراه آورده راحت نیست چه رسد به اینکه با او همسایه یا همکار شود یا فرزندانشان در یک کلاس و یک مدرسه درس بخوانند.آنها حق دارند راضی نباشند حتا اگر حس انسان دوستانه آنها چیز دیگری بگوید.
پس چه باید کرد ،سیاست مدارها با گروه هایی که حس انسان دوستانه آنها گل کرده و ازدیخواهانی که در کشور خود کار دیگری ندارند روبرو هستند ،تشکل هایی که قدرت تحت تاثیر قرار دادن مردم و صد البته رای آنها را دارند .آنها میگویند که به مردم کشورهای دیگر باید کمک کرد .
کمک به مردم کشورهای دیگر خرج دارد و در نهایت مردم باید تاوان این گشاده دستی را بپردازند و هزینههای اجتماعی ،مالی و روانی آن را بپردازند .در ضمن آمدن مهمانان ناخوانده تمامی ندارد و در گذر زمان باز تولید و تکثیر میشوند ،یعنی محیطی که این ادامها را تولید میکند با شدت تمام در حال کار است .
آیا باید همچنان درها را به روی آنها باز گذاشت و آنها را در بین خود پذیرفت آیا باید درها را بروی آنها بست یا خارج از کشورشان جایی را به در نظر گرفت و آنها را به آنجا هدایت کرد،خرج کرد و زیرساخت لازم را برایشان بوجود آورد و در نهایت کمک کرد تا بتوانند از نظر مالی ، اقتصادی و سیاسی مستقل شوند.
این فکر صرف نظر از هزینههای سرسام آور آن بسیار آرمان گرایانه است؟
یا یک بار برای همیشه به آنها که میآیند و آنها که نمیآیند و توان یا جرات آمدن ندارند کمک کرد که مملکت خود را بسازند و فرهنگ و عده معدودی را که باعث و بانی این این اوضاع هستند را تغییر داد .
شما بگوید چه باید کرد ؟
۱۳۸۹ دی ۲۸, سهشنبه
جمهوری اسلامی :کی بود کی بود ما نبودیم
ترور دو انسان نگون بخت که جمهوری اسلامی نام دانشمندان اتمی ایران را بر آنها گذاشته است همزمان با حضور سعد حریری (پسر نخست وزیر ترور شده لبنان ) در تهران،جاسوس گیری و داستان نفوذ به اصطلاح اطلاعاتی ،امنیتی دستگاه اطلاعات جمهوری اسلامی به عمق موساد در روزهای اخیر و دستگیری شخصی که بر او نام قاتل آقای علیمحمدی استاد دانشگاه و طرفدار جنبش سبز ایران را بر او گذاشتند ،همگی حلقههای یک زنجیر با عجله بافته شده جمهوری اسلامی در آستانه علم رای دادگاه ترور رفیق حریری نخست وزیر فقید لبنان میباشند.
مثلی ایرانی میگوید:چوب را که برداری گربه دزده فرار میکند ،حال مصداق بارز آن مسئولان ریز و درشت جمهوری اسلامی و به طبع آن فرزند خلف آنها حزب الله لبنان میباشد .این آقایان پیشاپیش چنان خود را در مضان اتهام میبینند که رهبر جمهوری اسلامی چند هفته مانده به اعلان رای ،کل دادگاه و رای آن را بی اعتبار میداند و حزب الله هم در روزهای اخیر قبل از اعلام رای دادگاه ،دولت قانونی لبنان که خود آنها هم از شریکهای آن محسوب میشدند را به سقوط میکشاند.
گذشته از اینکه دو دانشمند اتمی ترور شده (یکی زنده مانده است ) جان خود را بر سر این سناریو کودکانه مسئولان و برنامه ریزان حکومت ،مبنی بر اینکه ببینید ما خود نیز از قربانیان ترور هستیم ،گذاشتند ،میخواستند به زعم خود با زبان بی زبانی به اقای سعد حریری بگویند شاهد باشید ترورها کار دیگران است که ضمن مظلوم نمایی خود را نیز از مضان اتهام مبرا دانسته و این حرف خود را به کرسی به نشانند که همانطور که ما میگویم ترورها فقط و فقط کار اسرائیل است.
ظاهرا قضاوت حکومت گران ایران درمورد دیگران همانند استدلال کبک است در مورد خود و محیط اطرافش .سالهاست که کوس رسوایی آنها در تمام دنیا زده شده است و با این کارهای خود عملا آبروی برای کشور و مردم ایران باقی نگذاشته اند آنگاه باز هم خود را مبرا از هر گونه خطا و دیگران را مسول تمامی مشکلات و اشتباهات میدانند .
مشکل کلی این حکومت گران در اینست که بدلیل مغز تکامل نیافته رهبرانش ،از درک واقعیتها حتا در پیرامون خود عاجزند و در این سی سال و اندی به هر طریق ممکن فقط و فقط در پی اثبات خود هستند امری که ظاهرا در کودکی و نوجوانی از آنها سلب شده است ،به همین دلیل گاهاً دست به اقداماتی زده و میزنند که از عهده تبعات آن بر نیامده ،اینست که دشمن میتراشند و هر آنچه شایسته خودشان است نثار دشمن از همه جا بی خبر یا گاه کم خبر میکنند .
مثلی ایرانی میگوید:چوب را که برداری گربه دزده فرار میکند ،حال مصداق بارز آن مسئولان ریز و درشت جمهوری اسلامی و به طبع آن فرزند خلف آنها حزب الله لبنان میباشد .این آقایان پیشاپیش چنان خود را در مضان اتهام میبینند که رهبر جمهوری اسلامی چند هفته مانده به اعلان رای ،کل دادگاه و رای آن را بی اعتبار میداند و حزب الله هم در روزهای اخیر قبل از اعلام رای دادگاه ،دولت قانونی لبنان که خود آنها هم از شریکهای آن محسوب میشدند را به سقوط میکشاند.
گذشته از اینکه دو دانشمند اتمی ترور شده (یکی زنده مانده است ) جان خود را بر سر این سناریو کودکانه مسئولان و برنامه ریزان حکومت ،مبنی بر اینکه ببینید ما خود نیز از قربانیان ترور هستیم ،گذاشتند ،میخواستند به زعم خود با زبان بی زبانی به اقای سعد حریری بگویند شاهد باشید ترورها کار دیگران است که ضمن مظلوم نمایی خود را نیز از مضان اتهام مبرا دانسته و این حرف خود را به کرسی به نشانند که همانطور که ما میگویم ترورها فقط و فقط کار اسرائیل است.
ظاهرا قضاوت حکومت گران ایران درمورد دیگران همانند استدلال کبک است در مورد خود و محیط اطرافش .سالهاست که کوس رسوایی آنها در تمام دنیا زده شده است و با این کارهای خود عملا آبروی برای کشور و مردم ایران باقی نگذاشته اند آنگاه باز هم خود را مبرا از هر گونه خطا و دیگران را مسول تمامی مشکلات و اشتباهات میدانند .
مشکل کلی این حکومت گران در اینست که بدلیل مغز تکامل نیافته رهبرانش ،از درک واقعیتها حتا در پیرامون خود عاجزند و در این سی سال و اندی به هر طریق ممکن فقط و فقط در پی اثبات خود هستند امری که ظاهرا در کودکی و نوجوانی از آنها سلب شده است ،به همین دلیل گاهاً دست به اقداماتی زده و میزنند که از عهده تبعات آن بر نیامده ،اینست که دشمن میتراشند و هر آنچه شایسته خودشان است نثار دشمن از همه جا بی خبر یا گاه کم خبر میکنند .
اشتراک در:
پستها (Atom)