جوانان ما ترک وطن میکنند و میروند ،سیاسیها ،آزادی خواهان و کسانی که در آرزوی زندگی بهتر هستند مجبور به ترک وطن میگردند.مقصد بیشتر آنها کشورهای غربی است ،جائی که بتوانند احساس امنیت کرده و آزادانه نفس بکشند .رفتن و دل کندن از همه چیز اشنا آسان نیست و مشکلات و مصائب خود را دارد .دوری از هر آنچه که به آنها دل بسته و خو گرفته اید و البته کنار آمدن با محیط تازه و هزاران مشکل دیگر .
در حالی که جامعه میزبان هم تواناییها و ظرفیتهای محدودی دارد .هیچکس در کنار غریبهای که آمده و به همراه خود عادات و باورها و فرهنگ خاص خود را به همراه آورده راحت نیست چه رسد به اینکه با او همسایه یا همکار شود یا فرزندانشان در یک کلاس و یک مدرسه درس بخوانند.آنها حق دارند راضی نباشند حتا اگر حس انسان دوستانه آنها چیز دیگری بگوید.
پس چه باید کرد ،سیاست مدارها با گروه هایی که حس انسان دوستانه آنها گل کرده و ازدیخواهانی که در کشور خود کار دیگری ندارند روبرو هستند ،تشکل هایی که قدرت تحت تاثیر قرار دادن مردم و صد البته رای آنها را دارند .آنها میگویند که به مردم کشورهای دیگر باید کمک کرد .
کمک به مردم کشورهای دیگر خرج دارد و در نهایت مردم باید تاوان این گشاده دستی را بپردازند و هزینههای اجتماعی ،مالی و روانی آن را بپردازند .در ضمن آمدن مهمانان ناخوانده تمامی ندارد و در گذر زمان باز تولید و تکثیر میشوند ،یعنی محیطی که این ادامها را تولید میکند با شدت تمام در حال کار است .
آیا باید همچنان درها را به روی آنها باز گذاشت و آنها را در بین خود پذیرفت آیا باید درها را بروی آنها بست یا خارج از کشورشان جایی را به در نظر گرفت و آنها را به آنجا هدایت کرد،خرج کرد و زیرساخت لازم را برایشان بوجود آورد و در نهایت کمک کرد تا بتوانند از نظر مالی ، اقتصادی و سیاسی مستقل شوند.
این فکر صرف نظر از هزینههای سرسام آور آن بسیار آرمان گرایانه است؟
یا یک بار برای همیشه به آنها که میآیند و آنها که نمیآیند و توان یا جرات آمدن ندارند کمک کرد که مملکت خود را بسازند و فرهنگ و عده معدودی را که باعث و بانی این این اوضاع هستند را تغییر داد .
شما بگوید چه باید کرد ؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر