۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه
شورش 57 قسمت دوم
با آنکه آنجا هم زیر تمرینهای یکنواخت و سخت برای هماهنگی بیشتر گروهها با هم قرار داشتیم،ولی صد البته بهتر از چاردیواری مدرسه واتاقکی به نام کلاس و معلم هائ که انگار وظیفهشان فقط گرفتن شادی از بچه هاست، بود. روزها گذشت و چهارم ابانهماه رسید ،به دلیلی که ما آن روزها نمیدانستیم جشنها مثل سالهای قبل در استادیم برگزار نشد ولی به هر حال مردم بطور خود جوش که شاید ناشی از عادت بود به جشن و پایکوبی در خیابانها پرداختند .مردم گروه گروه به سمت خیابان مرکزی شهر که محل رژه بود میرفتند و یک صدا فریاد میزدند زنده و جاوید باد سلطنت پهلوی بعد هم مثل سالهای قبل رژه ماشینها در خیابان مرکزی شهر شروع شد ،بزرگترها دسته دسته سوار ماشینهای وانت بار و کامیونها میشدند و از آن بالا فریاد شادمانی سر میدادند و شعار هایی در حمایت از شاه و خانوادهٔ سلطنتی سر میدادند.ما بچهها که برنامه مان در استادیم بهم خرده بود از همدیگر جدا شده و هر کسی تلاش میکرد با زور و کمک بزرگترها خود را از ماشینها بالا بکشد وسواره در این جشن شرکت کنیم .از آن زمان خاطرات خوبی دارم ،صرف نظر از اینکه دلیل آن چه بود ،بیشتر به خاطره آن شادی هائ بود که نظیر آن دیگر تکرار نشد و دیگر از شهر و دیار ما رخت بر بست و رفت.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر