اواخر مهر و اوایل آبان ماه سال ۱۳۵۷ صبحها ما را از مدرسه راهنمایی برای شرکت در تمرین نمایش های گروهی که قرار بود در روز ۴ آبان ماه برگزار شود به زمین چمن استادیم نزدیک مدرسه میبردند، بچه ها را از دیگر مدارس هم میاوردند.ما البته بسیار خوشحال بودیم.از آن اتاق ۲۰ متری در بسته که مثل زندان ما را در آن جا داده بودند و یک زندان آن به اسم معلم ، هر بچه ای فراری بود . به هر حل دسته دسته میرفتیم و در پایان هم دسته دسته باز میگشتیم . تقریبا روزانه ۲ تا ۳ ساعت از وقت کلاسها به این امر اختصاص داشت. یادم میاید وقتی میخواستند کلاسها را تعطیل کنند بیشتر معلمها ناراضی بودند ، ما که فکر میکردیم که آنها از اینکه ما از زیر دستشان مدتی آسوده هستیم ، ناراحت میشوند. هر گاه سرو کلهٔ معلم ورزش پیدا میشد که آماده بود ما را برای شرکت در مراسم با خود ببرد ما در دلمان قند آب میکردند ولی از ترس عکس العمل معلم به روی خودمان نمی آوردیم .معلم ورزش در درب هر کلاس مدتی با معلمها گفتگو میکرد تا معلمها راضی شوند که ما را با خود ببرد ،ولی با آمدن آقای ناظم و آقای مدیر قضیه به نفع معلم ورزش و در نهایت به نفع ما خاتمه پیدا میکرد. ما که از صحبتهای آقایان چیزی نمیفهمیدیم، فقط یک روز یکی از معلمها میگفت که بچهها از درسشان عقب میمانند.هدف از شرکت در آن تمرینها آماده شدن برای روز ۴ آبان جشن تولد شاه بود .
۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه
شورش 57
اواخر مهر و اوایل آبان ماه سال ۱۳۵۷ صبحها ما را از مدرسه راهنمایی برای شرکت در تمرین نمایش های گروهی که قرار بود در روز ۴ آبان ماه برگزار شود به زمین چمن استادیم نزدیک مدرسه میبردند، بچه ها را از دیگر مدارس هم میاوردند.ما البته بسیار خوشحال بودیم.از آن اتاق ۲۰ متری در بسته که مثل زندان ما را در آن جا داده بودند و یک زندان آن به اسم معلم ، هر بچه ای فراری بود . به هر حل دسته دسته میرفتیم و در پایان هم دسته دسته باز میگشتیم . تقریبا روزانه ۲ تا ۳ ساعت از وقت کلاسها به این امر اختصاص داشت. یادم میاید وقتی میخواستند کلاسها را تعطیل کنند بیشتر معلمها ناراضی بودند ، ما که فکر میکردیم که آنها از اینکه ما از زیر دستشان مدتی آسوده هستیم ، ناراحت میشوند. هر گاه سرو کلهٔ معلم ورزش پیدا میشد که آماده بود ما را برای شرکت در مراسم با خود ببرد ما در دلمان قند آب میکردند ولی از ترس عکس العمل معلم به روی خودمان نمی آوردیم .معلم ورزش در درب هر کلاس مدتی با معلمها گفتگو میکرد تا معلمها راضی شوند که ما را با خود ببرد ،ولی با آمدن آقای ناظم و آقای مدیر قضیه به نفع معلم ورزش و در نهایت به نفع ما خاتمه پیدا میکرد. ما که از صحبتهای آقایان چیزی نمیفهمیدیم، فقط یک روز یکی از معلمها میگفت که بچهها از درسشان عقب میمانند.هدف از شرکت در آن تمرینها آماده شدن برای روز ۴ آبان جشن تولد شاه بود .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر